گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد اول
[سوره البقرة ( 2): آیات 8 تا 20 ] ....



ص : 210
اشاره
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ ( 8) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْ دَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَ هُمْ وَ ما
یَشْعُرُونَ ( 9) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْ ذِبُونَ ( 10 ) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا
( إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ( 11 ) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ ( 12
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ ( 13 ) وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا
( قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ ( 14 ) اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ( 15
أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالْهُدي فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ ( 16 ) مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ
( ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ ( 17
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ ( 18 ) أَوْ کَ َ ص یِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ
الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ( 19 ) یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ
( بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 20
ص: 212
[سوره البقرة ( 2): آیه 8] .... ص : 212
اشاره
صفحه 102 از 235
( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ ( 8
ترجمه و شرح .... ص : 212
خداوند متعال در این آیه و دوازده آیه بعد خصوصیّات روحی و اعمال منافقین را نسبت بقرآن و دعوت اسلام با شرح کوتاه و
بسیار پر مغزي توضیح داده و بیان میکند که اینها نه مانند گروه اولند که پس از تابش نور قرآن از تاریکیها نجات یافته و بساحل
نجات رسیده باشند و نه مانند گروه دوّمند که فطرت کمالجوئی و احساس بخطرشان ختم شده باشد بلکه دستهاي از مردم هستند
که گفتارشان با رفتارشان و رفتارشان با نیّات قلبیشان منطبق نیست و دچار اختلال فکري و تجزیه قواي باطنی و ناهمآهنگی
نفسانیاند لذا خطرشان بجمعیّت مسلمین بیشتر از کافران است زیرا کمتر شناخته میشوند و بیماري نفاق در آنها یکسان نمیباشد و
هر لحظه بشکلی درمیآیند اینک میفرماید:
برخی از مردم کسانی هستند که فقط بگفتار زبانی میگویند ما به خدا و بروز رستاخیز ایمان آوردهایم ولی قلبشان مملوّ از کفر و
گمراهی است و دعوي آنان مردود است و ایمان ندارند، زیرا ایمان آنها هرگز متّکی بعقیده نمیباشد و قسمهائی که میخورند نباید
مورد اعتماد و اطمینان قرار بگیرد زیرا اظهار ص: 213
ایمانشان بخاطر حفظ جان خود و شرکت با مسلمانان و آگاه شدن بر اسرار آنان میباشد و با قیافه حق بجانبی که میگیرند بیشتر
میتواند بمسلمین لطمه بزنند از این آیه شریفه دو مطلب اساسی مستفاد میگردد:
1) ایمان حقیقت باطنی و قلبی است که باید در عمل ظاهر گردد و تنها اظهار ایمان شخص را در ردیف مؤمنین قرار نمیدهد. )
2) اعتقاد بروز جزاء از لوازم ایمان بیگانگی آفریدگار بوده و دو رکن اعتقاد بمبدء و معاد متلازم یکدیگرند. )
و همچنین استفاده میشود ایمان بمبدء و معاد اهمّ عقائد و مستلزم جمیع آنها است بلکه لازمه ایمان بمبدء و معاد، تزکیه اخلاق و
اتیان بواجبات و ترك محرّمات است، زیرا کسیکه ایمان بخدا و روز جزا داشته باشد البته ایمان بانبیاء و ائمّه و عدل الهی هم دارد و
لازمه ایمان بانبیاء اخذ دستورها و اوامر و نواهی است که آنان از جانب خدا آوردهاند و همچنین تحصیل اخلاق حمیده و تزکیه و
تخلّی از اخلاق رذیله است لذا این آیه شریفه بتمام امور دینی و دستورات الهی شامل میشود.
ص: 214
[سوره البقرة ( 2): آیه 9] .... ص : 214
اشاره
( یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ( 9
ترجمه و شرح .... ص : 214
خداوند متعال در این آیه مبارکه دوّمین صفت منافقین را بیان کرده و میفرماید: منافقین خود را با هوش و زیرك و تواناي بر فریب
دادن میپندارند در صورتی که بدون اینکه متوجه باشند خود را فریب میدهند زیرا برگشت کار و روش آنان تنها بسوي خودشان
صفحه 103 از 235
میباشد و نفوس خود را میفریبند و نظام طبیعی نفسانی خویش را مختل میسازند و این را نمیدانند که خدا باین فریبکاري آنها
آگاه است و مؤمنان از کسی فریب نمیخورند و خدا آنان را به سر منزل مقصود میرساند لذا میفرماید:
منافقین به خیال خود میخواهند با قسمها و قیافههاي حق بجانب خودشان مؤمنان را فریب بدهند در صورتی که بدون توجه
خودشان را فریب میدهند زیرا خداوند بحال آنان آگاه است و میتواند مسلمانان را بباطن آنها واقف گرداند تا فریب خدعه آنان را
نخورند لیکن شعور درك این حقیقت را ندارند که نتیجه خدعه و فریب به خودشان باز خواهد گشت زیرا دلهایشان از غیظ و
حسد و نفاق و شک پر گشته و از ادراك سادهترین چیزها محروم گشتهاند.
ص: 215
[سوره البقرة ( 2): آیه 10 ] .... ص : 215
اشاره
( فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ ( 10
ترجمه و شرح .... ص : 215
خداوند متعال در این آیه علّت اینکه منافقان چنین میکنند و به خدعۀ و فریب میپردازند توضیح داده و اشاره میکند با اینکه منافقان
در حقیقت بیمارند و روح خویش را بوسیله گناه و دوروئی مریض ساختهاند زیرا همینطوریکه بدن را صحت و مرض هست براي
قلب نیز صحت و مرض وجود دارد علامت صحّت.
بدن ظهور آثار صحیح و حرکات معتدل و افعال پسندیده است و نشانه صحت قلب عبارت از پیدایش اخلاق نیکو و اعتدال ملکات
و صفات حمیده و اخلاق پسندیده است لیکن اعمال منافقان نشان میدهد که در دلهایشان بیماري است و در اثر تکذیب گفتههاي
پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بر بیماري خود میافزایند زیرا از بیماري جز بیماري نخیزد و کجراهی که در آغاز اندك است رفته
رفته زیادتر میشود و با هر گام که برداشته میشود فزونتر میگردد اینک میفرماید:
سبب رفتار منافقان این است که در دلهاي آنان بیماري شک و نفاق و کبر و حبّ جاه و مانند این صفتهاي زشت است و خداوند
هم با پیشرفت اسلام و پیروزي مسلمانان صفتهاي زشت آنان را بیشتر کرد و ناچار این گروه بسوي سرنوشت أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 216
معلومی پیش میروند و به سبب دروغی که میگویند و رفتار ناشایستهاي که دارند عذاب دردناکی در انتظار آنها است.
از این آیه سه چیز استفاده میشود:
1) بیماري، عارض بر مزاج و صحّت طبیعت اولیّه موجود زنده میباشد. )
2) عروض و جایگزین شدن آن منسوب به خدا نیست. )
3) افزایش آن بحسب تکامل عمومی زندگان میباشد که همان قانون الهی است. )
ص: 217
[سوره البقرة ( 2): آیه 11 ] .... ص : 217
صفحه 104 از 235
اشاره
( وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ( 11
ترجمه و شرح .... ص : 217
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که این دسته از منافقین تنها بدروغ گفتن و خدعه کردن اکتفا نمیکنند بلکه نادانی و
بلندپروازي را بر آن میافزایند زیرا با اینکه اینها مفسد و منشاء فسادند و میکوشند مردم را با شهوات حیوانی سرگرم نموده و از
بروز استعدادها جلوگیري کنند خودشان را مصلح جلوه میدهند و میگویند اگر من باب مثال ما میگوئیم جنگ صلاح نیست به
خاطر این است که مسلمین کشته نشوند پس ما مصلحیم نه مفسد. واي بر آن روزي که مفسد خود را مصلح بداند زیرا اگر اینها
تنها خودشان را مفسد ندانند ضررشان کمتر است تا اینکه خود را مصلح نیز بدانند که در اینصورت اعمال فاسد خویش را با علاقه
و ایمان بیشتري انجام خواهند داد اینک میفرماید:
وقتی باین جماعت نفاق اندیش از روي نصیحت گفته میشود که راه راست و درست و مستقیم پیش گیرید و در زمین فساد نکنید و
کفّار را به جنگ با مسلمانان تشویق نکنید و خاطر مؤمنین را مشوّش نگردانید و در غیاب پیغمبر اکرم او را تکذیب نکنید اینها در
جواب بدون دلیل و بیّنهاي مدّعی اصلاح میشوند و میگویند ما فقط اصلاحکنندهائیم و کارهایمان همهاش از روي صلاح و درستی
است. ص: 218
آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکّب ابد الدهر بماند
یا بقول برخی از مفسّرین اینها در جواب همراهان و همکیشان خودشان میگفتند که ما مفسد نیستیم بلکه مصلحیم زیرا ما بانفاق،
دین و جان و ثروت خویش را حفظ نموده و بمقاصدمان دست مییابیم.
از این آیه استفاده میشود که جلوگیري و ممانعت از اشاعه تعالیم قرآن عین فساد است و باید با تعمیم و تبلیغ معارف قرآن فساد را
ریشه کن نمائیم.
ص: 219
[سوره البقرة ( 2): آیه 12 ] .... ص : 219
اشاره
( أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ ( 12
ترجمه و شرح .... ص : 219
خداوند متعال در این آیه شریفه گفتار منافقین را با بلیغترین عبارات رد کرده و میفرماید:
اي رسول گرامی و اي مؤمنین بدانید که ایشان تباهکاراند حتی دشمنان هم بآنها اطمینان ندارند زیرا فکر میکنند آنها همانطوریکه
صفحه 105 از 235
با مؤمنین دوروئی میکنند با ایشان هم دوروئی خواهند نمود لذا منافقین پیش آنان هم قدر و منزلت ندارند ولی شعور درك این
حقیقت را ندارند زیرا در اثر مداومت بنفاق حسّ تفهیم و تفهم از آنها گرفته شده و نمیتوانند حقایق را درك نمایند و نمیفهمند
که زیان و فساد و نفاقشان دامنگیر خودشان خواهد شد و صلاحشان در این است که به خدا و رسولش ایمان بیاورند.
کسی را که پندار در سر بود مپندار هرگز که حق بشنود
ز علمش ملال آید از وعظ ننگ شقایق ز باران نروید ز سنگ
ص: 220
[سوره البقرة ( 2): آیه 13 ] .... ص : 220
اشاره
( وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ ( 13
ترجمه و شرح .... ص : 220
از بیان اوصاف و گفتار و رفتار منافقین که در این آیات ذکر گردیده معلوم میشود که منافقین از لحاظ طبقهبندي یک دسته
محدود و ممتاز اشرافی بودهاند زیرا وقتی بعضی از مؤمنین بعنوان نهی از منکر و امر بمعروف بآنها میگفتند شما هم مثل سایر
مردم مخلصانه ایمان بیاورید اینها چون مغرور بقدرت فکري یا مالی یا معلومات محدود خود بودند و از طرفی مسلمانان مهاجر و
انصار فقیر و ژندهپوش مدینه را میدیدند تنها باین بس نمیکردند که از مخالفت با مردم و کج شدن از راه حق عذر بخواهند بلکه
با کمال بیشرمی و سفاهت میگفتند: شما میخواهید که ما هم چون نادانان و سفیهان ایمان آورده و تسلیم بیقید و شرط محمّد
صلّی اللّه علیه و آله گردیم اینکار لایق اشخاص همانند ما نیست زیرا ما رتبه و مقامی بالاتر داریم، اینک خداوند آنها را با جواب
دندان شکن محکوم نموده و میفرماید:
وقتی مسلمانان آنها را دعوت بایمان مخلصانه میکردند و بآنها میگفتند ص: 221
شما نیز مانند سائر مردم ایمان بیاورید در جواب میگویند:
آیا شما میخواهید ما نیز همانند سبکسران و تهی مغزان خیالات و اوهام را بپذیریم و در برابر گمراهیها ساکت باشیم و سر تسلیم
فرود آوریم و نمیدانستند که سفیه و ضعیف العقل کسی است که طریق خیر و نور در پیش روي او باشد و او از آن دوري کند لذا
خداوند در جواب آنان میفرماید: اي مؤمنین بدانید و آگاه باشید اینها همان سفیهان و تهی مغزان واقعی هستند ولی نمیدانند و علم
بجهل خود ندارند و در جهل مرکب فرو رفتهاند و همین تزلزل فکري و عقیدتی موجب دوروئی و نفاق و سبب سفه و سبک مغزي
آنان گردیده است:
از این آیه استفاده میشود که اشخاص منافق و دورو نادان است و در صراط مستقیم قدم برنمیدارد.
ص: 222
[سوره البقرة ( 2): آیه 14 ] .... ص : 222
صفحه 106 از 235
اشاره
( وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ ( 14
ترجمه و شرح .... ص : 222
در این آیه مبارکه خداوند متعال یکی دیگر از اوصاف منافقین را مطرح نموده و توضیح میدهد که این گروه بدروغ گفتن و
فریفتن و ابلهی نمودن و بلند پرواز کردن بس نمیکنند بلکه زبونی و فرومایگی را بر آن میافزایند زیرا هنگامیکه مؤمنین را ملاقات
میکنند میگویند ایمان آوردهایم و چون با شیاطین خود خلوت میکنند میگویند ما با شمائیم و آنها را مسخره میکنیم تا خیال کنند
ما هم مثل خودشان مؤمن هستیم.
این هم یکی از خواص نفسانی مردم خودپسند و مغرور است که دیگر مردم بخصوص مردم با ایمان حق جو را مسخره میکنند و
وسیله تفریح و مجلس آرائی خود قرار میدهند و تا میتوانند میکوشند تا براي دنیاي خود از هر طرف استفاده کنند زیرا اشخاص
منافق همیشه دو پهلو بازي میکنند اینک میفرماید:
هنگامیکه دو رویان و نفاقاندیشان افراد با ایمان را ملاقات میکنند میگویند ما بآنچه شما ایمان آوردهاید ایمان آوردهایم و آنگاه
، که با همکیشان خود خلوت میکنند میگویند مطمئن باشید ما همواره با شما هم عقیدهایم اگر أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1
ص: 223
را به بازي بگیریم و مسخره کنیم و اینکه خداوند متعال ř Ơ میبینید که ما به ظاهر دم از ایمان میزنیم بدان خاطر است که مؤ
رؤساء منافقین را شیطان نامیده براي این است که آنها مانند شیطان شالوده مکر و خدعه میباشند و در واقع شیطان مجسمی هستند
که مردم را اغواء نموده و به کجروي وامیدارند بلکه در واقع مظهر نماینده ابلیس لعینند.
ناگفته نماند منشاء اظهار ایمان منافقین یکی از سه چیز بود:
1) بخاطر ترس از مسلمین چنانکه اغلب منافقین قریش در فتح مکه از ترس قدرت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله تظاهر بایمان و )
اسلام نمودند.
2) بجهت اضرار به مسلمین و جاسوسی و ایجاد تفرقه و تشتت در میان آنان. )
3) براي طمع مال و منصب و مقام و ریاست در میان مسلمانان. )
البته امکان دارد که منشاء اظهار ایمان یک منافق هر سه جهت از جهات مذکوره در فوق یا دو جهت از آنها بوده باشد:
ص: 224
[سوره البقرة ( 2): آیه 15 ] .... ص : 224
اشاره
( اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ( 15
ترجمه و شرح .... ص : 224
صفحه 107 از 235
خداوند متعال در این آیه شریفه جماعت منافقین را مورد حمله قرار داده و از مؤمنین دفاع میکند یعنی اگر آنها مؤمنین را مسخره
میکنند خدا هم آنان را مورد استهزاء قرار میدهد، و چه بیچاره و تیرهبخت است آنکه تواناي آسمانها و زمین او را ریشخند نماید و
چه منظره ترسناکی در برابر چشم مجسم میشود که از بیم آن دلها بلرزه میافتد.
مراد از استهزاء در این آیه مبارکه این است که خداوند آنان را در برابر این استهزاء مجازات میکند یا وبال استهزاء آنها را بخودشان
برمیگرداند یا در دنیا باجراي احکام اسلام و مهلت دادن و ازدیاد نعمت در مقابل طغیان و در آخرت بنشاندادن در بهشت و راه
ندادن بآن معامله استهزائی با آنان میکند یا آنها را بحقارت و پستی دچار میکند که لازمهاش استهزاء بآنها است و اینگونه مردم در
اثر از دست دادن ارزش خود دچار تحیر و سرگردانی و حرکتهاي نامنظم و نوسانهاي فکري میگردند.
اي آنکه خلاصه چهار ارکانی دیويّ و ددي و ملکی انسانی
در توست هر آنچه غالب آئی آنی
ص: 225
لذا میفرماید:
خدا هم آنان را استهزاء میکند یعنی در مقابل استهزائشان آنها را بکیفر اعمالشان میرساند و آنها را در طغیانشان میکشاند و بخود
وامیگذارد تا سرگردان گشته و به ژرفاي حیرت و گمراهی فرو روند.
و مراد از طغیان در این آیه شریفه تجاوز از حد عبودیّت و خروج از تحت اطاعت مولی است و طاغی بحسب عرف بکسی گفته
میشود که در معصیت و کفر و نافرمانی مولی تعدّي و تجاوز نموده باشد.
ص: 226
[سوره البقرة ( 2): آیه 16 ] .... ص : 226
اشاره
( أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالْهُدي فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ ( 16
ترجمه و شرح .... ص : 226
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که منافقین با سرمایههاي سرشار استعدادها و قواي ظاهري و باطنی که مشعلهاي
هدایت فطرتند ببازار دنیا آمدند ولی مانند غافلترین بازرگانان بجاي آنکه فطرت و قواي خود را برافروزند و در پرتو آن رو بهدایت
روند گمراهی را بجان خریدند لذا از سوداي خود سودي نگرفته و راه نیافتند اینک میفرماید:
این دورویان و دو دلان کسانی هستند که گمراهی را خریدند و در عوض و مقابل آن هدایت را دادند ولی نه سودایشان سودي
دارد و نه راهی به حق مییابند زیرا سرمایه عزیز فطرت سلیمه را ضایع کرده و باعتقادات ضالّه آن را باطل نمودهاند لذا سودي نبرده
و دچار زیان جبرانناپذیر گشتهاند.
ص: 227
صفحه 108 از 235
[سوره البقرة ( 2): آیه 17 ] .... ص : 227
اشاره
( مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ ( 17
ترجمه و شرح .... ص : 227
خداوند متعال پس از بیان حالات و اوصاف منافقین و ساخت و سازها و اعمال بیرویّه آنان بخاطر بهتر شناخته شدن منش آنها که
چگونه بزندگی و چیزها مینگرند و پیوندشان با زندگان از چه قرار است مثلهائی میآورد.
در مثال اوّل آنها را بشخصی تشبیه میکند که در یک شب تاریکی که خوب از بد و مفید از مضرّ شناخته نمیشود قرار گرفته و
براي مبارزه با ظلمت آتشی افروخته باشد تا اطراف خویش را با آن بهبیند و چون آتش اطرافش را روشن ساخت و از آن بهرهاي
نبرد با اینکه خود خواستار آن بود ناگهان خداوند روشنی را از او باز میگیرد و او را در تاریکی فرو میگذارد که چشمش جائی را
نهبیند اینک میفرماید:
مثل اشخاص دورو و منافق همانند کسی است که در بیابان تاریک آتشی افروخته تا اطراف خویش را بهبیند و راه خود را پیدا کند
، ولی چون آتش برافروخت و اطراف خود را روشن ساخت خداوند بوسیله باد یا باران آن را أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1
ص: 228
خاموش میکند و او را در تاریکی وحشتناکی رها میکند.
حال منافقین نیز چنین است زیرا آنها اوّل اظهار ایمان میکنند و از بعض مزایاي آن استفاده میبرند ولی هنگامیکه مرگ آنان فرا
میرسد خدا نور ایمان را از دل آنها بیرون کرده و اعمالشان را باطل میگرداند و بظلمت ابدي عذاب الهی گرفتار میشوند.
یا بتفسیر دیگر اشخاص منافق و دورو با انتخاب راه غلط خیال میکردند راه صحیحی را در پیش گرفتهاند و میتوانند در روشنی این
راه در مدینه زندگی نموده و از منافع طرفین استفاده نمایند ولی ناگهان قرآن پرده از راز آنها بر کنار زده و اعلام کرد اینها که
بظاهر اظهار ایمان میکنند دروغ میگویند و حتی بکفّار هم اطلاع داد که آنها با شما نیستند و هر وعدهاي هم که به شما میدهند
عمل نخواهند کرد و این امر موجب شد که چهره واقعی آنان آشکار گشته و بجاي موفقیت منفور و مطرود گشتند و مانند کسیکه
در بیابان تاریک وحشتناك راهرا گم کرده و چراغ را از دست داده حیران و سرگردان ماندند.
ص: 229
[سوره البقرة ( 2): آیه 18 ] .... ص : 229
اشاره
( صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ ( 18
ترجمه و شرح .... ص : 229
صفحه 109 از 235
ظاهرا خداوند متعال در این آیه شریفه به رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله میفرماید:
اي رسول گرامی خود را بیهوده به زحمت نیانداز اینها گوش باطن ندارند تا سخنان حق را بشنوند و زبان حقیقتگو ندارند تا کلمه
طیبه توحید را تصدیق نمایند و چشم دل ندارند تا آیات و نشانهاي قدرت حق را به بینند لذا بحال آنان اندوهناك مباش و چون در
تاریکی ضلالت واگذار گشتهاند توبه هم نخواهند کرد و همانطور کر و گنگ و کور خواهند ماند اینک میفرماید:
اي رسول گرامی منافقین کرها و لالها و کورها هستند که از شنیدن و گفتن و دیدن حق محرومند و از گمراهی که دارند
برنمیگردند زیرا اینها بکلی قواي باطنی انسانیّه خود را از دست دادهاند و استعدادیکه خداوند متعال در اصل خلقت آنها نهاده بود
با سوء اختیار خویش نابود ساخته و خود را بکلی از آن موهبت الهی محروم گردانیدهاند و دیگر چشم و گوش و دل آنها کار
نمیکند.
از جمله اخیر استنباط میشود که این آیه از اخبار غیبی قرآن است زیرا منافقین پس از نزول این آیه که در اواخر بعثت بود تا آخر
عمر از نفاق خویش برنگشتند.
( و همچنین در اینکه اول کري و دوم گنگی و سوم کوري را ذکر فرموده اسراري نهفته است که باهلش روشن است. ( 18
ص: 230
[سوره البقرة ( 2): آیه 19 ] .... ص : 230
اشاره
( أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ( 19
ترجمه و شرح .... ص : 230
خداوند متعال در این آیه مبارکه صحنه زندگی منافقین را ترسیم کرده و منظره شگفتی که مملوّ از حرکت و پریشانی و بیچارگی و
گمراهی است بیان میکند و محیط هراسانگیزتر و خطرناکتر نفاق را مینمایاند که در آن افق تیره و تند بارش و تاریکیها و رعد و
برق از آغاز مشاهده میشود.
شبی است تاریک و ظلمانی باران سیلآساي فراوانی از آسمان فرو میریزد و غرش رعد و لمعان برق هراسانشان ساخته و
صاعقههاي آتشبار دلهایشان را از جا کنده و چنان حیران و سرگردانند که نه پناهگاهی دارند که به آن پناه بهبرند و نه ظلمت و
تاریکی شب اجازه میدهد که راهی پیدا کنند تنها وسیله تسکین و دفاعشان از این گونه حوادث این است که انگشتانشان را از ترس
مرگ یا صاعقه در گوشهایشان قرار بدهند در صورتی که خداوند بآنان تسلط کامل دارد و میتواند بدون برق هم آنها را هلاك
سازد اینک میفرماید:
یا مثل منافقین در مورد نفاقشان مانند احوال کسانی است که در بیابان ص: 231
تاریک باران سختی آنها را گرفته باشد و از لابلاي ابرهاي سیاه پیدرپی تندرها میغرند و آذرخشها میدرخشند که از وحشت
صداي هراسناك صاعقهها انگشتهاي خود را در گوشها فرو میکنند تا شاید از مرگ بگریزند اما خداوند آنها را احاطه نموده و
صفحه 110 از 235
راه فرارشان را بسته است.
برخی از مفسرین در ذیل آیه مزبور نوشتهاند:
منظور از کلمه صیّب در این آیه وجود مقدس پیامبر اسلام که از آسمان عظمت حق نازل گردیده و نور پر عظمت وي بر تمام
مکلّفین تا دامنه قیامت پرتو افکنده است تا نفوس مستعده بواسطه این نور سعادتمند باشند.
و چنانکه معمول باران صداي رعد هست دعوت پیغمبر نیز با صداي رسا بگوش عامه مردم میرسد و برق نور علم و معرفت او
صفحه عالم هستی را منور میگرداند لیکن خبث طینت منافقین مانع میشود که آنها نور حق را مشاهده کنند و گوش آنان از
شنوائی دستورات اسلام عاجز است و براي اینکه با همان اخلاق زشت جاهلیت مأنوس باشند انگشت در گوش خود قرار میدهند تا
از شنیدن آیات مربوط بعذاب الهی و نویدهاي بدفرجامی که نتیجه اعمال آنها است بازداشته شوند غافل از اینکه خداوند متعال
باعمال و رفتار آنان احاطه کامل دارد و میتواند آنانرا در مقابل اعمالشان معذّب سازد.
و تخصیص احاطه در این آیه بگروه منافقین که در واقع کافرند بخاطر این است که آنها گمان میکردند با اعراض از انبیاء از
عذاب الهی دور خواهند شد لذا فرمودند که خدا در هر حال بکافرین احاطه دارد و گر نه احاطه قیمومیت خدا بر همه موجودات
است و موجودات حدوثا و بقاء تحت مشیت و اراده او میباشند.
زیر نشین علمت کاینات ما بتو قائم چه تو قائم بذات
(19)
ص: 232
[سوره البقرة ( 2): آیه 20 ] .... ص : 232
اشاره
یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ
( شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 20
ترجمه و شرح .... ص : 232
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند چشمهاي ناتوان منافقین که بتاریکی انس گرفته توانائی فروغ آیات را ندارد زیرا نور
آن باندازهاي قوي است که نزدیک است دید چشم آنان را از بین به برد از ترس و ناامیدي کمترین تلاشی براي نجات خویش
ندارند و فقط منتظر حوادث زمینی و آسمانی و اتفاق و بخت ایستادهاند هنگام جهش برق چند قدم برمیدارند و چون ظلمت، بیابان
را فرا میگیرد همچنان در تاریکی باقی میماندند گاهی در میان مؤمنان بسر میبرند و زمانی بسوي شیاطین خود باز میگردند
گاهی میگویند و لحظهیی بعد عدول میکنند از بیچارگی و ضعف عقل از همان ناحیه که پیام مرگ میرسد امید حیات دارند همه
این جنبشها نماینده جنبش و حرکتی است که در ضمیر و وجدان این گروه از مردم است و نمیدانند که اگر خدا بخواهد نور امید
آنها را بباد ص: 233
میدهد و نور چشم و گوش آنان را از بین میبرد و نمیتوانند از آن بهرهمند گردند زیرا خداوند بهمه چیز قادر است لذا میفرماید:
صفحه 111 از 235
گوئی درخشش برق از بسیاري روشنائی چشمانشان را خیره و بهتزده کرده است آنگاه که لختی میدرخشد در پرتو نور زود
گذرش چند قدمی به پیش میروند و چون دوباره راه بر آنان تاریک میگردد بحالت حیرانی متوقف گشته و نمیتوانند قدم از قدم
بردارند در صورتی که اگر خدا بخواهد چشم و گوش آنها را از بین میبرد و آنان را کر و کور میکند و چیزي نمیتواند از اراده و
توانائی او جلوگیري نماید زیرا او بر هر چیزي توانا است.
آري این است حال اشخاص دورو و منافق که چون میان دل و زبان آنان هم آهنگی نیست راه حق و حقیقت کاملا بر آنها روشن
نمیشود و ناچار کمی راه میروند و باز میایستند و بدینوسیله خدا آنان را سر افکنده و رسوا میسازد و در وادي کفر و ضلالت
آواره و سرگردان گشته و بهیچ طرف راه نمیبرند.
در این آیه و آیه قبلی معجزه تمثیلی بسیار زیبا و بدیعی است براي کسانیکه بورطه سرگردانی فرو رفتهاند.
ص: 234
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 234
فرقه دیگر نه بر رسم وفاق دعوي ایمان نمایند از نفاق
در خدیعت با خدا و اهل اللهند ره به خود رأي روند و گمرهند
خدعه با حق کردن از بیدانشی است آن خدیعت جز بنفس خویش نیست
خدعه با حق غیر اللّه کی کند روز آخر خوردهها را قی کند
هستشان در دل مرضها از غرض زان حق افزاید در آن دلها مرض
بر مرضهاي نهان لا یشعرند بر عذابی سخت ز آنرو در خورند
آنچه را تکذیب اندر دل کنند این عذاب از بهر آن حاصل کنند
گفته شد بر آن گروه بیمراد درگذارید این فضولی وین فساد
در جواب اهل حق گفتند زود نیست ما را جز صلاح اندر وجود
مصلحیم و نیست حاجت وعظ و پند خود نه مصلح کابلهند و مفسدند
چونکه ایمان خواستند از آن گروه آمدند از عرض ایمان برستوه
جمله گفتند از چه فعل دون کنیم خویش را جزء سفیهان چون کنیم
چون کنیم انکار کایشان کردهاند از سفاهت میل ایمان کردهاند
میدانند اینکه خود بیحاصلند بس فزون از حد سفیه و جاهلند
ور که گویند از نفاق و اضطرار مؤمنان را با شما هستیم یار
مؤمنیم و با شما هم پیشهایم در ره ایمان به یک اندیشهایم
با شیاطین باز چون خلوت کنند پیش شیطانهایشان خدمت کنند
که ز جان ما با شما یاریم و دوست با محمّد ص دشمن اندر مغز و پوست
ص: 235
همرهی با مؤمنان گر ما کنیم نیست ایمان دم باستهزاء زنیم
حق بر ایشان نیز استهزاء کند تا که در طغیانشان رسوا کند
صفحه 112 از 235
سرگردان از نخوت و نادانیند غوطهور در لجهي حیرانیند
مر ضلالت را خریدند از غلو زین تجارت نیست خیري یکتسو
همچو آن کز بهر نور افروخت نار روشنائی برد ز آن پروردگار
ترك ایشان کرد و در تاریکیند ز آن نمیبینند و دور از نیکیند
صمّ و بکم و عمی گشتند این خرون گفت از این معنی فهم لا یرجعون
او کصیّب من سماء ظلمات فیه رعد و برق افزون در آن تاریک تیه
میکنند انگشت در آذان که صوت نشنوند از رعدها از بیم موت
بیخبر کز قدرت و علم بسیط حق بجان کافران باشد محیط
بین یکاد البرق یخطف تا چسان میرساند آن بصرها را زیان
ره چو روشن شد بر ایشان میروند بر ضلالت تا که دور از ره شوند
چون شود تاریک گردند از فتن ثابت اندر گمرهی خویشتن
ور خدا خواهد برد سمع و بصر زین گروه کج نهاد و کور و کر
کو بود قادر به کلّ ممکنات ما سوي را کرده محو برد و مات
( 8 الی 20 )
ص: 236
شأن نزول .... ص : 236
1) بنا به گفته ابن عباس آیه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ ... و دوازده آیه بعد در باره منافقین اوس و خزرج و غیر آنها نازل )
گردیده است که صاحب کشف الاسرار و مجمع البیان اسامی آنان را چنین بیان کردهاند: عبد اللّه بن ابی سلول وجد بن قیس و
معتب بن بشیر و یاران آنها که اغلب یهودي بودهاند.
2) کلبی از قول ابی صالح و ابن عباس میگوید: )
آیه وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا- در باره عبد اللّه بن ابیّ و یارانش نازل گردیده است و جریان باین صورت میباشد که روزي عبد اللّه بن
ابی و یارانش به چند نفر از اصحاب پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله برخورد نمودند عبد اللّه بیاران خود گفت بهبینید من چگونه
شرّ این نابخردان را از سر شما کوتاه میکنم و چسان آنها را مسخره خواهم کرد سپس جلو آمد دست ابو بکر را فشرد و گفت مرحبا
بصدیق بنی تمیم و ثانی رسول خدا در غار و کسیکه جان و مال خود را در راه خدا بذل کرد سپس دست عمر بن خطاب را گرفت
و گفت مرحبا بسیّد بن عدي بن کعب و فاروق قوي در دین خدا آنکسی که مال و جان خود را در راه رسول خدا فدا میکند سپس
دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفت و گفت مرحبا به پسر عموي رسول خدا و سیّد بنی هاشم که همیشه همراه رسول خدا
است بدانید که ایمان ما مانند ایمان شما و تصدیق ما به رسول خدا مانند تصدیق شما است وقتی که جدا شدند عبد اللّه أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 237
باصحاب خویش گفت دیدید چگونه با آنها رفتار کردم و شما هم هر وقت بآنها رسیدید باین کیفیّت آنها را گول زده و مسخره
کنید. وقتی مسلمانان جریان امر را برسول خدا اطلاع دادند خداوند این آیه را نازل فرمودند لیکن برخی از مفسّرین این شأن نزول
را نپذیرفتهاند.
3) ابن عباس در شأن نزول آیه أَوْ کَ َ ص یِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ میگوید دو نفر از منافقین مدینه از نزد پیامبر اکرم )
صفحه 113 از 235
فرار کرده و در میان راه بطوفان و باران شدیدي گرفتار شدند که از ترس صداي رعد دستهایشان را بگوشهایشان گذاشتند تا
صداي رعد را نشنوند و خیال میکردند که صداي رعد آنها را میکشد وقتی که برق میزد براه میافتادند و محض اینکه برق از بین
میرفت جائی را نمیدیدند بناچار توقّف میکردند و میگفتند ایکاش پیش محمّد صلّی اللّه علیه و آله میماندیم و باو ایمان
میآوردیم تا باین گرفتاري دچار نمیشدیم و بالاخره نزد رسول خدا برگشتند و مسلمان شدند و خداوند متعال موضوع این منافقین
را بعنوان ضرب المثل آورده است.
تفسیر تبیان این موضوع را بعنوان روایت ذکر کرده نه بعنوان شأن نزول.
ص: 238
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 238
قوله تعالی وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ.
آخر- بر وزن فاعل بمعنی پایان، انتها و مقابل اوّل است چنانکه در آیه 114 سوره مائده میفرماید:
رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا.
و بمعنی باقیمانده پس از فناء همه اشیاء که یکی از اسماء و صفات خداوند متعال است نیز آمده است چنانکه در آیه 3 سوره حدید
میفرماید:
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ.
و در ضمن آیات قرآن مجید بقیامت و دار عقبی یوم الاخر اطلاق شده است، زیرا زندگی دنیا اوّل و زندگی آخرت پس از آن
میباشد، چنانکه در آیه 264 سوره بقره میفرماید:
وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ.
و بمعنی سپس نیز استعمال شده است چنانکه گفته میشود: جاء آخرا و اخیرا یعنی پس از همه آمد و جمع آخر اواخر است ولی
آخر بفتح خاء بمعنی غیر و دیگري است چنانکه در آیه 22 سوره اسراء میفرماید:
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ یعنی با خدا خداي دیگر مگیر و جمعش ص: 239
آخرون است چنانکه در آیه 4 سوره فرقان میفرماید:
أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ یعنی کفّار میگفتند که در آوردن قرآن کسان دیگري او را یاري کردهاند.
و مؤنث کلمه آخر اخري است چنانکه در آیه 18 سوره طه میفرماید:
وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْري و جمعش نیز اخر بر وزن صرد میباشد چنانکه در آیه 184 سوره بقره میفرماید: فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ.
و از این ماده است:
تأخیر- بر وزن تفعیل مقابل تقدیم چنانکه در آیه 42 سوره ابراهیم میفرماید:
إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ.
تأخر- یعنی پس ماندن و درنگ نمودن چنانکه در آیه 2 سوره فتح میفرماید:
لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ.
آخرة- یعنی روز بازپسین چنانکه در آیه 4 سوره بقره میفرماید:
وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ و در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی بهشت چنانکه در آیه 102 سوره بقره میفرماید: )
صفحه 114 از 235
وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ یعنی ما له فی الجنّۀ نصیب.
2) بمعنی دوزخ چنانکه در آیه 9 سوره زمر میفرماید: ص: 240 )
ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَۀَ رَبِّهِ یعنی یحذر عذاب جهنّم.
3) بمعنی گور چنانکه در آیه 27 سوره ابراهیم میفرماید: )
یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ یعنی و فی القبر حین یسأله منکر و نکیر.
4) بمعنی روز رستاخیز چنانکه در آیه 74 سوره مؤمنون میفرماید: )
إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ یعنی کسانیکه به خدا و آخرت و روز قیامت ایمان نمیآورند بدانند که از راه
مستقیم منحرف میشوند.
5) بمعنی مرحله پسین چنانکه در آیه 7 سوره بنی اسرائیل میفرماید: )
فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ یعنی وعد الاخیر من العذابین الّذي وعدتهم.
6) بمعنی جهان دیگر چنانکه در آیه 19 سوره نور میفرماید: )
لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.
یعنی کسانیکه دوست میدارند کار منکري را اشاعه دهند براي آنان در دنیا و در جهان دیگر عذابی دردناك خواهد بود و خدا
فتنهگري و دروغشان را میداند ولی شما نمیدانید.
از ثلاثی مجرد این ماده چهل و یک اسم و دو تثنیه و بیست و هفت جمع و یکصد و پنجاه و پنج وزن فاعل و از باب استفعال یک
اسم و شش فعل مضارع و ص: 241
از باب تفعّل آن دو فعل ماضی و یک فعل مضارع و از باب تفعیل شش فعل ماضی و هشت فعل مضارع و یک فعل امر بر روي هم
دویست و پنجاه بار در شصت و چهار سوره طیّ دویست و چهل و دو آیه در قرآن مجید آورده شده است.
قوله تعالی یُخادِعُونَ اللَّهَ.
خدعه- بمعنی فریب، حیله، نیرنگ، تزویر است چنانکه در آیه 24 سوره نساء میفرماید:
إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ
یعنی همانا منافقین خدا را فریب میدهند در حالیکه خدا فریب دهنده آنها است.
اگر بپرسند که چگونه میشود گفت که خدا فریب میدهد جواب میگوئیم مکر ابتدائی مذموم است امّا مکر در مقابل مکر علاوه بر
اینکه مذموم نیست بلکه ممدوح و قابل ستایش هم هست و چون مکر و مخادعه خدا در مقام ثانی بکار برده میشود لذا مذموم
نیست بلکه پسندیده هم هست پس خدا بکسی فریب نمیدهد ولی کسیکه از هدایت خداوند اعراض میکند خود را مورد غضب
خدا قرار میدهد و گرفتار عذاب سخت وي قرار میگیرد.
لیکن طبرسی معتقد است که جمله یخادعون بین الاثنین نیست زیرا مفاعله گاهی یکطرفی است چنانکه میگویند:
ولی المنجد مینویسد مفاعله در آیه فوق براي تکثیر است یعنی منافقان شدیدا با خدا خدعه میکنند. « عافاه اللّه و عاقبت اللّص »
و از این مادّه است:
خدیعۀ- بمعنی حیله مخدع بمعنی خانهاي در خانه دیگر یعنی تو در تو ص: 242
گوئی که سازنده آن خانه با این عمل میخواهد کسیکه قصد رسیدن باو را دارد فریب دهد.
اخدعان- یعنی دو رگ حجامت پشت و گردن که گاهی پیدا و زمانی ناپیدا است.
قوله تعالی فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ.
صفحه 115 از 235
مرض- یعنی بیماري و خروج از اعتدال طبیعی و آن بر دو نوع است:
1) جسمانی چنانکه در آیه 80 سوره شعراء میفرماید: )
وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ یعنی اگر مریض شدم پس او مرا بهبود میبخشد ( 2) بیماري اخلاقی و معنوي مانند جهل، حسد، ترس،
بخل، نفاق، شک چنانکه در آیه 29 سوره محمّد صلّی اللّه علیه و آله میفرماید:
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ.
یعنی آنانکه در دلهایشان بیماري نفاق است خیال میکنند که خداوند کینه و دوروئی آنها را نسبت بخاندان نبوّت و اهل ایمان
آشکار نخواهد کرد.
و از این ماده است:
مریض- یعنی بیمار چنانکه در آیه 61 سوره نور میفرماید:
وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ یعنی بر بیمار باکی نیست و جمعش مرضی میباشد چنانکه در آیه 20 سوره مزمل میفرماید:
عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی یعنی دانست که بزودي از شما بیمارانی میباشد.
تمارض- یعنی خود را به مریضی زدن و مریض وانمود کردن. ص: 243
تمریض- یعنی قیام براي برطرف ساختن مرض از بدن مریض.
از این ماده یکبار ماضی و 12 بار مصدر و پنج بار صفت و دو بار جمع در ضمن آیات قرآن بکار برده شده است:
و این ماده در قرآن بمعانی متعدّدي بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی شک و تردید چنانکه در آیه 125 سوره توبه میفرماید: )
وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ یعنی فی قلوبهم شک.
2) بمعنی نابکاري چنانکه در آیه 32 سوره احزاب میفرماید: )
فَیَطْمَعَ الَّذِي فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ یعنی اي زنان با مردان بطور نرم سخن نگوئید که مبادا آن کسیکه در دلش هوي و هوس نابکاري است
بطمع افتد بلکه با متانت و وقار برخورد نمائید.
3) بمعنی خستگی و مجروح بودن چنانکه در آیه 43 سوره نساء میفرماید: )
وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ یعنی و ان کنتم جرحی او علی سفر ( 4) بمعنی بیماري چنانکه در آیه 184 سوره بقره میفرماید:
فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یعنی من کان به شیء من مرض.
قوله وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ.
لفظ اذا بر دو گونه است: ص: 244
1) براي مفاجاة که در اینصورت بر سر جمله اسمیه واقع میشود و احتیاج بجواب هم ندارد و همچنین در ابتداء جمله واقع نمیشود و )
بمعناي حال میآید نه مستقبل چنانکه در آیه 20 سوره طه و 23 سوره یونس و 21 سوره یونس میفرماید:
فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّۀٌ تَسْعی فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ- وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَۀً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا.
بنظر ابن حاجب کلمه اذا هنگامی براي مفاجاه میآید که بر سر جملهاي درآید که آن جمله وصف و اوصاف فعلیه کسی را بیان
کند مانند: خرجت فاذا الاسد بالباب که معنایش چنین است:
وقتی من از خانه خارج شدم در آن زمان، شیر در خانه بود و حضور شیر هنگام خروج من از خانه از لحاظ مکان با یکدیگر پیوسته
بود.
در لفظ اذا مفاجات علماء و مفسرین اختلاف نظر دارند.
صفحه 116 از 235
بنظر عدهاي کلمه اذا حرف است اخفش و ابن مالک هم از آنها است.
بعقیده برخی لفظ اذا ظرف مکان است ابن مبرّد و ابن عصفور هم این قول را پذیرفتهاند.
باعتقاد عدّهاي از علماء لفظ اذا ظرف زمان است و زمخشري این قول را بر سایر اقوال ترجیح میدهد و معتقد است عامل آن فعل
متعدّي است که از لفظ مفاجاة مشتق میباشد و بنظر زجاج تقدیر جمله چنین است:
لیکن بعقیده ابن هشام کسی جز زجاج اینقول را بیان نکرده است بلکه گفتهاند « ثمّ اذا دعاکم فاجأتم الخروج فی ذلک الوقت »
عاملی که لفظ اذا را ص: 245
منصوب میکند خبري است که در جمله ذکر شده است و یا در تقدیر میباشد و معتقدند در قرآن هر جا کلمه اذا آمده خبري که
عامل آن است ذکر گردیده است.
2) کلمه اذا براي غیر مفاجات است و اغلب ظرف براي فعل مستقبلی است که متضمن معنی شرط میباشد و بر سر جمله فعلیه )
میآید و احتیاج بجواب هم دارد و بر خلاف اذا مفاجات در اول جمله نیز واقع میشود و فعلی هم که بعد از آن میآید یا ظاهر
است چنانکه در آیه 1 سوره نصر میفرماید:
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ و یا مقدّر میباشد چنانکه در آیه 1 سوره انشقاق میفرماید:
إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ و جواب آن هم یا فعل است چنانکه در آیه 78 سوره غافر میفرماید:
فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ و یا جواب آن جمله اسمیه است که حرف فاء ذکر میشود چنانکه در آیه 7 و 8 سوره مدثر میفرماید:
فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ و یا جوابش جمله فعلیه طلبیه است چنانکه در سوره نصر میفرماید:
إِذا جاءَ نَصْ رُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً و یا جوابش جمله اسمیهاي است که با لفظ اذاي مفاجات شروع
میشود چنانکه در آیه 25 سوره روم میفرماید:
إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ و گاهی هم جوابش مقدر است و از جمله ما قبلش فهمیده میشود. أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 1، ص: 246
بنظر اخفش گاهی لفظ اذا از ظرفیّت خارج میشود لیکن جمهور مفسران و دانشمندان این نظریّه را نپذیرفتهاند.
گاهی از مواقع لفظ اذا براي مستقبل نیست بلکه براي حال استعمال شده است چنانکه در آیه 1 سوره لیل میفرماید:
وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی زیرا پوشاندن مقارن با شب است.
و در بعضی از مواقع هم کلمه اذا براي ماضی است چنانکه در آیه 11 سوره جمعه میفرماید:
وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً زیرا این آیه پس از دیدن کاروان تجارتی و پراکنده شدن نمازگذاران نازل گشته است پس اذا براي ماضی
نیست.
بعضی مواقع هم لفظ اذا از شرطیّت خارج میشود چنانکه در آیه 37 و 39 سوره شوري میفرماید:
وَ إِذا ما غَضِ بُوا هُمْ یَغْفِرُونَ- ... وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِ رُونَ و اعتراضات و جوابهائی که در این سوره دادهاند نوعا
بیمورد بوده و اساس علمی ندارند.
قوله تعالی أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ.
ألا- لفظ ألا بفتح و تخفیف در قرآن بچند وجه مورد استعمال قرار گرفته است.
1) براي تنبیه و آگاهی که دلالت بر تحقیق ما بعد خود میکند زمخشري معتقد است اگر ألا براي آگاهی باشد کم اتّفاق میافتد )
که پس از آن جمله بیاید بلکه مصدر آورده میشود. ص: 247
کلمه ألا بر سر جمله اسمیّه و فعلیّه هر دو داخل میشود چنانکه در آیه 13 سوره بقره و 8 سوره هود میفرماید:
صفحه 117 از 235
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ- و أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ.
ابن هشام در کتاب مغنی مینویسد:
دانشمندان علم نحو معتقدند که لفظ ألا در آیۀ فوق حرف استفتاح و گشایش است و چون ألا از همزه و لا ترکیب یافته است لذا
افاده تحقیق میکند زیرا همزه استفهام اگر بر نفی داخل شود تحقیق را میرساند چنانکه در آیه 40 سوره قیامت میفرماید:
2 و 3) براي تخصیص و عرض است و معناي تخصیص و عرض طلب کردن چیزي است و فرق بین آندو این است که تخصیص )
شدّت طلب و عرض طلبیدن به نرمی است و اختصاص به جمله فعلیه دارد چنانکه در آیه 13 توبه و 106 شعراء میفرماید:
أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ- أَ لا تَتَّقُونَ.
لکن- این کلمه در اصل لاکن بوده و الف از نوشتن حذف گردیده و در خواندن ثابت است و بر دو قسم است یکی مخفّفه از مثقّله
که آن حرف ابتداء است و عمل نمیکند بلکه تنها براي استدراك میباشد و حرف عطف هم نیست زیرا در آیه 76 سوره زخرف بر
سر آن حرف عطف درآمده و بدیهی است که هیچگاه دو حرف عطف پشت سر هم واقع نمیشود چنانکه میفرماید:
وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ و دیگري حرف عطف، و آن وقتی است که تنها خوانده شود و براي استدراك هم میباشد چنانکه در
آیه 166 سوره نساء میفرماید: ص: 248
لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ.
ظاهرا کلمه لکن در همه جاي قرآن براي استدراك آمده است.
قوله تعالی وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ.
الا- حرف استثناء است و در ضمن آیات قرآن مجید در چند معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی مگر چنانکه در آیه 145 سوره انعام میفرماید: )
قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَۀً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً.
یعنی اي رسول گرامی بگو در احکامیکه بمن وحی شده است چیزي که براي خورندگان طعام حرام باشد نمییابم مگر آنکه
حیوان مرده یا خون ریخته و گوشت خوك باشد.
2) بمعنی خبر دادن چنانکه در آیه 21 سوره حجر میفرماید: )
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ.
یعنی بدان که هیچ چیز در عالم نیست که ما بمنبع و خزینه آن آگاهی نداشته باشیم ولی ما از آن بعالم خلق به قدر مصلحت
آگاهی میدهیم.
3) بمعنی اگر نه چنانکه در آیه 39 سوره توبه میفرماید: )
إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً یعنی بدانید که اگر در راه خدا براي جهاد بیرون نروید خدا شما را بعذابی دردناك مبتلا خواهد کرد.
4) بمعنی غیر و جز چنانکه در آیه 22 سوره انبیاء میفرماید: ص: 249 )
لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا یعنی اگر در آسمانها و زمین بجز خداي یکتا خدایانی وجود داشت همانا خلل و فساد در جهان راه
مییافت.
3) سوره طه میفرماید: -2 - 5) بمعنی لیکن چنانکه در آیه ( 1 )
طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی
یعنی اي مشتاق حق و هادي خلق و اي رسول گرامی ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که از کثرت عبادت و جهد در ارشاد مردم خود
را برنج درافکنی.
صفحه 118 از 235
ناگفته نماند در قرآن مجید استثناء منقطع که بمعنی (لکن و ولی) است بسیار یافت میشود و اینکه گفتهاند استثناء منقطع در کلام
فصیح نمیآید درست نیست.
قوله تعالی أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ.
سفه- یعنی سبکی در بدن و یا عقل صحاح مینویسد: سفه ضدّ حلم است و اصل آن خفّت و حرکت است چنانکه در آیه 140
سوره انعام میفرماید:
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ.
یعنی همانا زیان دیدند کسانیکه فرزندان خود را از روي جهالت و بدون دلیل علمی کشتند.
سفاهۀ- نیز مانند سفه است چنانکه در آیه 66 سوره اعراف میفرماید:
إِنَّا لَنَراكَ فِی سَفاهَۀٍ.
و از این ماده است:
سفیه- یعنی نادان و ناقص العقل چنانکه در آیه 4 سوره جن میفرماید:
کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً یعنی براستی کمخرد و سفیه ما در ص: 250
باره خداوند سخنان ناحق و بیهوده گفت و جمع سفیه سفهاء است چنانکه در آیه 142 سوره بقره میفرماید:
سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها.
یعنی کمخردان از مردم خواهند گفت چه چیز آنها را از قبلهاي که بر آن بودند تغییر داد.
این ماده در ضمن آیات قرآن در دو معنی بکار برده شده است.
1) بمعنی نادانی چنانکه در آیه 13 سوره بقره میفرماید: )
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ یعنی آگاه باشید که منافقان و کفّار سخت بیخرد و نادانند.
2) بمعنی زیانکار چنانکه در آیه 130 سوره بقره میفرماید: )
وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّۀِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ.
یعنی هیچکس از آئین پاك ابراهیم روي نمیگرداند مگر مردم زیانکار و خسران طلب.
قوله تعالی إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ.
هزء و هزوء- یعنی مسخره کردن، سبک گرفتن، دست انداختن، درهم شکستن.
کلمه هزو مصدر است و گاهی هم بمعنی مفعول استعمال میشود چنانکه در آیه 231 سوره بقره میفرماید:
وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً کلمه هزوا بضمّ هاء و زاء یازده بار در ضمن آیات قرآن مجید ذکر شده است که همهاش بمعناي مفعول
یعنی مهزوء به ص: 251
و مسخره شده استعمال شده است.
و از این ماده است:
استهزاء- یعنی مسخره کردن چنانکه در آیه 65 سوره بقره میفرماید:
قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ.
یعنی آیا به خدا و آیاتش و رسولش مسخره میکردید.
مستهزء- اسم فاعل بمعنی مسخره کننده و جمعش مستهزئون میباشد چنانکه در آیه 95 سوره حجر میفرماید:
إِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ یعنی ما شرّ استهزاگران و مسخره کنندگان را از تو کوتاه میکنیم.
صفحه 119 از 235
قوله تعالی وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ.
طغیان- مصدر و بمعنی سرکشی و تجاوز بحقوق دیگران است چنانکه در آیه 24 سوره طه میفرماید:
اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی
و از این ماده است:
طاغی- یعنی سرکش و متجاوز چنانکه در آیه 55 سوره ص میفرماید:
إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ یعنی یقینا براي سرکشان بد بازگشتگاهی است طاغیه یا مصدر است مانند عافیۀ بمعنی طغیان کردن و یا اسم
فاعل است بمعنی سرکش و همچنین بمعنی صاعقه، عذاب و شکنجه نیز آمده چنانکه در آیه 5 سوره حاقه میفرماید:
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَۀِ یعنی امّا قوم ثمود بعذاب و شکنجه و یا صاعقه ص: 252
و فریاد آسمانی بهلاکت رسیدند. و جمع طاغیه طواغی است.
طاغوت- یعنی متجاوز بحقوق دیگران، خدایان دروغین، طبقه حاکمه متجاوز و در مفرد و جمع هر دو بکار برده میشود چنانکه در
آیه 60 سوره نساء میفرماید:
یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ یعنی میخواهند دادرسی و محاکمه را نزد دستگاه حاکمه جور ببرند.
کلمه طاغوت یا مصدر است یا صیغه مبالغه و در اصل طغیوت بوده جاي (غین) و (یا) عوض شده طیغوت شده و بقاعده اعلال بدل
بالف سپس طاغوت گشته است.
طغوي- طبق نوشته قاموس و مفردات اسم است از طغیان چنانکه در آیه 11 سوره شمس میفرماید:
کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها یعنی ثمود بواسطه طغیانی که داشت پیامبر خدا را تکذیب کرد.
اطغاء یعنی به سرکشی واداشتن.
و این مادّه در ضمن آیات قرآن بمعانی متعدّدي استعمال گشته از آن جمله است:
1) بمعنی گمراه شدن چنانکه در آیه 15 سوره بقره میفرماید: )
وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ یعنی فی ضلالتهم.
2) بمعنی نافرمانی کردن چنانکه در آیه 24 سوره طه میفرماید: )
اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی یعنی عصی ص: 253
3) بمعنی بالا آمدن و ازدیاد چنانکه در آیه 11 سوره الحاقّه میفرماید: )
إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَۀِ یعنی کثر و ارتفع.
4) بمعنی ستم کردن و تکذیب نمودن چنانکه در آیه 8 سوره الرحمن میفرماید، أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ یعنی در میزان عدل ستم روا )
مدارید.
و کلمه طاغوت نیز در ضمن آیات قرآن مجید در سه معنی بکار برده شده است.
1) شیطان بزرگ ( 2) پرستش بتها ( 3) فردي بنام کعب بن اشراف. )
قوله تعالی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ.
تجارت- یعنی معامله، خرید و فروش و بنا بنوشته راغب تجارت یعنی تصرف در سرمایه براي بدست آوردن سود و منفعت چنانکه
در آیه 29 سوره نساء میفرماید:
لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ.
یعنی اموال خود را بباطل نخورید مگر آنکه معامله از روي تراضی باشد و از این مادّه است:
صفحه 120 از 235
تاجر- یعنی کسیکه خرید و فروش میکند و جمعش تجار است.
از مشتقات این ماده فقط لفظ تجارت در ضمن آیات قرآن مجید بکار برده شده است. ص:
254
قوله تعالی ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ.
نور- یعنی روشنی، بیان کننده چیزي، آنچه خودش آشکار است و غیر خود را آشکار میکند و بر دو قسم است دنیوي و اخروي،
دنیوي نیز بر دو قسم است قسمتی از آن نوري است که بر دل میتابد و با چشم دل درك میشود و آن اعتقاد حق است که بواسطه
آن ظلمت جهل و حیرت شکّ و اضطراب قلب برطرف میگردد چنانکه در آیه 23 سوره زمر میفرماید:
أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ.
یعنی آیا کسیکه خداوند متعال سینهاش را براي اسلام گشوده گردانیده و قرین نوري از پروردگار خویش است مانند غیر اوست.
و قسم دیگر محسوس است که با چشم سر دیده میشود چنانکه در آیه 5 سوره یونس میفرماید:
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً.
یعنی اوست آنکه خورشید را پرتو افکن و ماه را تابان قرار داد.
و امّا نور اخروي و معنوي نوري است که راه خدا و آخرت و راه زندگی را روشن کرده است چنانکه در آیه 1 سوره ابراهیم
میفرماید:
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ.
و بیشتر موارد آن در آیات قرآن در باره نور معنوي است.
و جمعش انوار و نیران است. و از این ماده است:
منیر- اسم فاعل یعنی نور دهنده و روشنی بخش چنانکه در آیه 61 سوره فرقان میفرماید: ص:
255
وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً یعنی در آسمان چراغی و ماهی روشن کننده قرار داد.
انار- یعنی روشن کرد و مصدرش انارة است. نوّر یعنی روشن شد و روشن کرد که هم لازم و هم متعدي بکار برده شده است
چنانکه میگویند: نوّر البیت یعنی خانه روشن شد و در ضمن آیات قرآن مجید بمعانی مختلفی بکار برده شده که از آن جمله است:
1) بمعنی باریتعالی چنانکه در آیه 35 سوره نور میفرماید: )
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنی اللّه منوّر السماوات و الارض.
2) بمعنی دین اسلام چنانکه در آیه 32 سوره توبه میفرماید: )
یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ یعنی کافران میخواهند با تلاشهاي مذبوحانه خویش دین اسلام را نابود سازند.
3) بمعنی ایمان چنانکه در آیه 257 سوره بقره میفرماید: )
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ یعنی من الکفر الی الایمان.
4) بمعنی هدایتگر چنانکه در آیه 35 سوره نور میفرماید: )
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنی خداوند هدایتگر موجودات سماوي و ارضی است.
5) بمعنی پیامبر اسلام چنانکه در آیه 15 سوره مائده میفرماید: )
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ یعنی قد جاءکم من اللّه رسول. ص: 256
6) بمعنی روشنائی روز چنانکه در آیه 1 سوره انعام میفرماید: )
صفحه 121 از 235
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ یعنی و جعل ظلمۀ اللّیل و نور النّهار.
7) بمعنی روشنائی ماه چنانکه در آیه 16 سوره نوح میفرماید: )
وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً یعنی جعل القمر فی السماوات ضیاء یستضیء به اهل الارض.
8) بمعنی روشنائی مؤمنان که حق تعالی در روز قیامت بهنگام عبور از پل صراط بدانها عطا فرماید چنانکه در آیه 13 سوره حدید )
میفرماید:
ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً.
9) بمعنی بیان حلال و حرام و امر و نهی در تورات چنانکه در آیه 91 سوره انعام میفرماید: )
قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُديً لِلنَّاسِ.
یعنی اي رسول گرامی به یهودیان بگو به کتابی که موسی براي شما آورد و در آن حلال و حرام و اوامر و نواهی بیان گردیده چه
کسی غیر از خدا آن را براي شما فرستاد؟
10 ) بمعنی بیان حلال و حرام و امر و نهی در قرآن چنانکه در آیه 8 سوره تغابن میفرماید: )
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا.
11 ) بمعنی عدالت چنانکه در آیه 69 سوره زمر میفرماید: ص: 257 )
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها یعنی زمین محشر در پرتو عدالت پروردگار روشن میگردد.
قوله تعالی صُمٌّ بُکْمٌ.
بکم- بکم و بکمان جمعند و مفردش در مذکر ابکم و بکیم و در مؤنث بکما است.
بکم کسانی هستند که لال به دنیا آمده باشند لذا تمام ابکمها اخرس و لال هستند ولی تمام اخرس و لال ابکم نیستند.
بکم، یبکم، بکامۀ از باب شرف یشرف یعنی اگر عمدا از سخن گفتن امتناع ورزید.
و بکم، یبکم، بکامۀ از باب علم یعلم یعنی گنگ گردید.
بنا بگفته برخی از نویسندگان فرق میان ابکم و اخرس آن است که اخرس لال مادرزاد است که بهیچ وجه قادر بتکلم نباشد ولی
ابکم کسی است که حرف میزند ولی عقل جواب دادن را ندارد.
بعضی از لغویّین مانند صاحب التنزیل بکم را جمع گرفته و مفرد آن را ابکم دانستهاند و مراد از صمّ و بکم در آیه مذکور
کسانیاند که بحرف حق گوش نمیدهند و بآن اقرار نمیکنند.
قرآن چند طایفه را در اثر گمراهی گنگ و کر و کور نامیده است.
1) منافقان ( 2) کافران ( 3) تکذیب کنندگان که در اثر نشنیدن حق و حقیقت کر و در نتیجه عدم گفتار حقایق لال و بخاطر ندیدن )
واقعیّات کور میباشد. ص: 258
قوله تعالی وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ.
حوط- یعنی فرا گرفتن بنظر صاحب قاموس حوط، حیطه، حیاطۀ بمعنی حفظ و صیانت و مراقبت است.
و از این ماده است:
حائط- دیواري که مکان مخصوص را فرا میگیرد احاطۀ در اجسام بکار برده میشود مثلا میگویند فلان چیز را احاطه کردم و
همچنین در حفظ و نگهداري نیز استعمال میگردد ولی معنی اصلی همان فرا گرفتن است چنانکه در آیه 12 سوره طلاق میفرماید:
وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً.
محیط از صفات خداوند متعال است و از دو جهت او را محیط توان گفت یکی بمعنی عالم و دانا چون همه چیز را میداند چنانکه
صفحه 122 از 235
در آیه 108 سوره نساء میفرماید:
کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً
.و دیگري از نظر احاطه قدرت او بر همه اشیاء چنانکه در آیه 54 سوره فصلت میفرماید:
أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ.
افعال و مشتقات این ماده در ضمن آیات قرآن مجید هم از باب افعال بکار برده شده و کلمه محیط هم یازده بار استعمال گشته
است که هشت بار آن در باره خدا و دو بارش در خصوص جهنم و یک بار هم در مورد عذاب میباشد. و این ماده در ضمن آیات
قرآن بمعانی متعددي بکار برده شده از آن جمله است: ص: 259
1) بمعنی دانستن چنانکه در آیه 28 سوره جنّ میفرماید: )
وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ یعنی خدا بآنچه نزد رسول است علم کامل دارد.
2) بمعنی جمع کردن چنانکه در آیه 19 سوره بقره میفرماید: )
وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ یعنی خداوند در روز قیامت براي کیفر دادن بکافران آنان را جمع میکند.
البته این معنی بنظر مجاهد است.
3) بمعنی هلاك کردن چنانکه در آیه 81 سوره بقره میفرماید: )
أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ یعنی هر کس اعمال زشت انجام داده همان کردار و اعمالش او را بهلاکت میرساند.
4) بمعنی فرا گرفتن اطراف چیزي چنانکه در آیه 29 سوره کهف میفرماید: )
أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها یعنی شعلههاي آتش دوزخ مانند خیمه بزرگ گرداگرد ستمکاران را احاطه میکند.
5) بمعنی محافظت چنانکه در آیه 54 سوره فصلت میفرماید: )
أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ یعنی بدانید که خداوند محافظ و مراقب تمام موجودات است و این وجه را از راغب نقل کردهاند زیرا وي
معتقد است که احاطه بمعنی علم رساندن بکنه اشیاء و جنس و کیفیّت آنها بوده و این مرتبه از علم ویژه خداوند متعال است:
قوله تعالی یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ.
خطف- یعنی بسرعت ربودن راغب میگوید: خطف و اختطاف به سرعت ص: 260
اخذ کردن است چنانکه در آیه 10 سوره صافات میفرماید:
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَۀَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ.
یعنی مگر آنکس که برباید ربودن معهود پس شهاب نافذي از پی او میشود و از این مادّه است:
خطاب- پرستوئی است که با سرعت پروازش چیزي را ربوده و میبرد و همچنین به معنی آهن سر کجی است که دلو را از چاه
بسرعت برمیکشد و نیز آهنی است که محور چرخ چاه روي آن قرار دارد گوئی که آن را میرباید و جمع میکند و جمعش خطا
طیف است.
مخطف- باز شکاري است که بسرعت شکار را میگیرد خطیف یعنی با چالاکی و سرعت رفتن و شتافتن، اخطف الحشا یعنی مرد
میان باریک، مختطفۀ یعنی مرد لاغر و درون ناپیدا، و در ضمن آیات قرآن در سه معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی طرد و رد کردن چنانکه در آیه 26 سوره انفال میفرماید: )
تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ یعنی اي مؤمنان بیاد آورید زمانی را که از طرد مردم هراسان بودید.
2) بمعنی ربودن و گرفتن چنانکه در آیه 31 سوره حج میفرماید: )
فتخطفه الطیر یعنی پس مرغان را در فضا بگیرند و بدنش را با منقار قطعه قطعه کنند.
صفحه 123 از 235
3) بمعنی خیره کردن چنانکه در آیه 20 سوره بقره میفرماید: )
یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ.
ص: 261
توضیحات .... ص : 261
1) قوله تعالی وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ. )
نفاق و دوروئی اقسامی دارد: اول نفاق در عقیده و آنها کسانی هستند که در ظاهر اظهار اسلام و ایمان میکنند اما در باطن کافر،
مشرك، طبیعی و منحرف میباشند و خداوند متعال سختترین عذاب و درکات دوزخ را براي آنان مقرر داشته است چنانکه در آیه
144 نساء میفرماید:
إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.
دوم نفاق در اخلاق مانند کسانیکه در باطن داراي اخلاق حمیده نباشند ولی در ظاهر چنین وانمود کنند که داراي اخلاق
حمیدهاند.
سوم نفاق در اعمال یعنی ظاهر او با خلوتش و پنهان او با آشکارش متفاوت باشد، در ظاهر خود را اعبد و اتقاي مردم معرفی کند
ولی در حقیقت چنین نباشد و نفاق امري مقول بتشکیک و داراي مراتب است مانند کذب که آنهم داراي مراتبی است:
1) کذب در گفتار ( 2) کذب در نوشتن ( 3) کذب در نیّت. )
4) کذب در عزم ( 5) کذب در وفا بعزم بعد از تنجّز آن ( 6) کذب در عمل ( 7) کذب در صفات ( 8) کذب در معاشرت و معامله و )
، نصیحت با مردم ( 9) کذب در عقاید ( 10 ) کذب در وعده و همه اقسام کذب نفاق یا متضمّن أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1
ص: 262
نفاق است.
ناگفته نماند موقعیکه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله در مکه بودند از منافق خبري نبود زیرا عدهاي مؤمن و اکثریت کافر بودند گر
چه نمیشود بطور کلی منافق را در آن دوره نفی نمود امّا هنگامیکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بمدینه هجرت کردند و اسلام
گسترش پیدا کرد بتدریج منافقان پیدا گشتند و هر چه بگسترش اسلام افزوده میشد منافق نیز بیشتر میشد ولی بمجرّد رحلت پیغمبر
اکرم صلّی اللّه علیه و آله، منافقان وضع را همرنگ خود دیده و ساکت شدند.
و اصولا ظهور نفاق در یک اجتماع معلول یکی از دو موضوع است:
1) قدرت و پیروزي آئین موجود و تسلط آن بر همه اجتماع که در این موقع دشمنان و مخالفان چارهاي جز راه نفاق و دو چهره )
داشتن براي رسیدن به مقاصد خود نمیبینند.
2) ضعف روحیه و فقدان شخصیت در پارهاي از افراد اجتماع. )
این گروه علاوه بر 13 آیه سوره بقره و سوره منافقون در سوره توبه و در سوره حشر و همچنین در سورههاي دیگر قرآن نیز مورد
توبیخ و نکوهش فراوان قرار گرفتهاند.
2) مفسرین در ذیل آیه یُخادِعُونَ اللَّهَ نوشتهاند: )
گول زدن و گول خوردن خدا امري است غیر معقول لذا منظور از یُخادِعُونَ اللَّهَ یخدعون الرّسول است زیرا خدعه با خدا خدعه با
رسول او است همانطوریکه بیعت با رسول خدا بیعت با خدا است چنانکه در آیه 10 سوره فتح میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ لکن بعضی از مفسرین گفتهاند ص: 263
صفحه 124 از 235
معنی آیه این است که منافقین خیال فریب خدا را در سر میپرورانند اما لازمه گول زدن گول خوردن نیست، دورویان گمان
میکنند میشود خدا را فریب داد در صورتی که امکان ندارد خدائی که بنهان و آشکار عالم است فریب بخورد، همچنانکه با
شریک قرار دادن مشرکین به خدا، خدا داراي شریک نمیشود لذا نیازي ندارد جمله یُخادِعُونَ اللَّهَ به یخادعون الرسول توجیه گردد.
و براي موجبات تحریک منافقین بر این امور جهاتی ذکر نموده از آن جمله است:
( 1) حفظ جان و مال و عرض خود ( 2) بخاطر اینکه پیش مؤمنین محترم باشند و مؤمنین با نظر احترام و اجلال بآنان نظر نمایند ( 3 )
براي جاسوسی و پی بردن باسرار مسلمین ( 4) بطمع غنیمت و غیر اینها از اغراض فاسدي که در نظر داشتند اما چون پیغمبر مأمور
بظاهر بود لذا در بسیاري از اوقات سرّ آنان را افشاء نمیکرد.
برخی معتقد است که مراد از مخأدعه با خدا مخادعه در دین خدا است و نتیجه آن عاید بخودشان خواهد شد.
عدهاي هم نوشتهاند: مراد از مخادعه با خدا مخادعه با رسول خدا، و خلفاء و منصوبین از طرف او میباشد.
بعضی از مفسّرین میگویند مراد از مخادعه صورت مخادعه است نه حقیقت مخادعه چنانکه در بعضی از تعبیرات گفته میشود آیا
خدا را گول میزنی یا خودت را و شاهد بر این معنی ذیل آیه است که میفرماید:
وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ.
3) قوله تعالی فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً. ص: 264 )
وقتی مزاج بدن از حدّ اعتدال بیرون شد انسان مریض میگردد در صورتی که قابل معالجه باشد بوسیله مداوا از حدّ انحراف برگشته
و بحدّ اعتدال و صحّت تبدیل میگردد مگر اینکه بطوري از اعتدال خارج گردد که قابل معالجه نباشد همینطور قلب نیز صحّت و
مرض دارد، قلب سالم معارف الهی و علوم حقیقی را کسب میکند، قلب سالم محل اشراق نور و علم و ایمان و جلوهگاه حضرت
احدیّت است اگر قلب تو مایل بکسب علوم و معارف و تحصیل تقوي مایل نباشد بدان که تو مبتلا بمرض قلبی میباشی و باید
بزودي خود را معالجه کنی و اگر در معالجه آن کوتاهی کردي مرض، مزمن گشته و معالجهاش مشکلتر خواهد بود زیرا ملکات
نفسانی اعم از ملکات حمیده و ملکات غیر حمیده از امور قابل تشکیک و باصطلاح و ذیمراتب است.
و اما در باره نسبت زیاد نمودن مرض منافقین بخدا اقوال مختلفی در تفاسیر نقل گردیده که ما بنحو اختصار بعضی از آنها را نقل
میکنیم.
برخی از مفسرین در ذیل فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً نوشتهاند:
معنی آیه این است که هر اندازه خداوند در هدایت و ارشاد مردم تأکید میفرماید بر کفر و نفاق و مرض آنان افزوده میشود از این
رو نسبت ازدیاد مرض در این آیه مبارکه بخدا داده شده است با اینکه دعوت بخاطر ارشاد و قرب است ولی در اینگونه افراد که
مبتلا بمرض قلبی هستند سبب گریز و دوري از حق میگردد چنانکه در آیه 126 سوره توبه میفرماید:
وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ
مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ. ص: 265
بعضی از مفسرین گفته معنی ازدیاد مرض منافقین در آیه که بخدا نسبت داده شده این است که هر چه خدا بر نصرت و تمکین و
عزّت و قدرت پیغمبر اضافه میکرد بر عناد و عصبیت و مرض منافقین افزوده میشد.
یا بقول برخی از مفسرین چون خداوند قبایح و اعمال سوء و سرائر و ضمائر آنان را در ضمن آیات قرآن بیان میکرد تا مسلمانان
فریب گفتار و رفتار آنها را نخورند و این باعث عناد و عصبیّت و خیانت آنان میگردید.
یا اینکه معاصی این افراد سبب خذلان و ترك نصرت الهی میشد و خود این امر نیز موجب توغّل در معاصی و ازدیاد خباثت و
دنائت اینان میگشت چنانکه در آیه 68 سوره توبه میفرماید:
صفحه 125 از 235
نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ.
عدهاي هم گفتهاند:
بندگان خدا نعمتهائیرا که بآنان داده شده میتوانند بحسن اختیارشان در طاعت خدا و بسوء اختیارشان در معصیت و مخالفت خدا
صرف نمایند لذا اعطاء و ابقاء نعمت در بعضی از افراد موجب ازدیاد مرض خواهد شد بنابراین خداوند متعال در آیه مزبور نسبت
ازدیاد مرض را بخود میدهد زیرا اگر اعطاء و ابقاء نعمت از طرف خدا نبود بنده نمیتوانست معصیت بجاي آورد چنانکه در آیه
172 سوره آل عمران میفرماید:
إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً.
بعضیها معتقدند که چون انسان در افعال خویش نه مجبور است که نشود فعل را باو اسناد داد و نه مستقل است که اراده حق در آن
مؤثر نباشد بلکه تحت مشیت حق و از روي اختیار عبد است لذا هم اسناد فعل بعبد صحیح است و هم أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 266
اسناد آن به حق درست میباشد.
بعضی هم میگویند در آیه مضاف حذف شده و تقدیر چنین است:
.« زادهم عداوة اللّه مرضا »
یا اینکه آیه در مقام نفرین است یعنی خدا دلهاي آنان را برگرداند اما صاحب تفسیر اطیب البیان اینقول را تمام نمیداند و میگوید
ظاهر و بلکه صریح آیه نسبت ازدیاد بخدا است و تقدیر خلاف ظاهر است.
قوله تعالی وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ.
منافقین تلاش میکردند که سازمان حیاتی اسلام را بر هم زنند و گاهگاهی هم که با بعضی از مؤمنین رو برو میشدند بآنان گوشزد
میکردند که چرا شما فساد میکنید و با اسلام و اساس آن مبارزه مینمائید و چرا با ضربه زدن بر پیکر رهبر، اساس اسلام را واژگون
میسازید در پاسخ میگفتند ما مصلحیم و میخواهیم بنیانگذار اساس متین و مستقیم باشیم و با این گفتار خود را از فساد تبرئه
کرده و بلکه پا را فراتر نهاده و مدعی اصلاح میشدند و شاید هم این جمله را از روي اعتقاد میگفتند نه از روي نفاق زیرا اینها نوعا
مردمان نادانی بودند که کور کورانه بدین خویش پاي بند بوده و اسلام را زائد میپنداشتند لذا هر عملی را که باعث نیروبخشی
آئین خود و برانداختن دین اسلام بود عین صلاح میدانستند چنانکه آیه بعدي هم با کمال تأکید این موضوع را روشن میکند زیرا
اگر گفتار اینها از روي نفاق بود جمله لا یَشْعُرُونَ در آیه بعد موردي نداشت آري کبر و نخوت و خودخواهی و خودپسندي چشم
عقل را کور میکند و آن غریزه انسانی را فاسد مینماید و مشاعر را تباه میگرداند چنانکه برأي العین أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 1، ص: 267
مشاهده میکنیم کسانیکه در شهوات نفسانی غوطهور گردیدهاند عمل زشت خود را خوب میدانند و خود را از دانشمندان عالی
مقدار و از اهل کمال و دانش میپندارند و بمردمان با ایمان و اهل تقوي نسبت سفاهت و بیخردي میدهند و و بنظر حقارت بآنها
مینگرند و علماء را جهال و پست و بیمقدار و خود را از اهل فضل و دانش حساب میکنند. از این آیه و آیه بعد استفاده میشود که
امر بمعروف و نهی از منکر از واجبات مهم شریعت اسلام و از وظائف بزرگ انبیاء و اوصیاء و واجدین شرایط میباشد و بقاء دین و
صلاح دنیا و آخرت و اجتماع مسلمین منوط و مربوط بآن میباشد اگر کسی بگوید بطوریکه از پیشوایان دین بما رسیده یکی از
شرایط امر بمعروف و نهی از منکر احتمال تأثیر در شنونده است و با قطع بعدم تأثیر واجب نیست و حال منافقین نیز از این قبیل
میباشد زیرا آنها علاوه بر اینکه دست از افساد و انکار برنمیداشتند بلکه خود را مصلح نیز میدانستند.
جواب گفتهاند: وظیفه خداوند و انبیاء غیر از دیگران است باید براي همه افراد حقایق را بگویند خواه بپذیرند یا نپذیرند یا بخاطر
صفحه 126 از 235
اتمام حجت و باقی نماندن عذر براي آنان گفته میشود. و یا بعلّت احتمال تأثیر در عده کمی و لو یک نفر در وجوب امر بمعروف و
نهی از منکر کافی است لذا نمیتوان گفت احتمال تأثیر در احدي از منافقین برده نمیشد و بر فرض عدم تأثیر در همه افراد باز جواز
آن و بلکه حسن آن از بین نمیرود.
قوله تعالی قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ.
سفیه بر دو قسم است:
1) سفیه در امور دنیوي که در دین مقدس اسلام براي وي احکامی مقرر ص: 268 )
گردیده چنانکه در آیه 182 سوره بقره میفرماید:
فَإِنْ کانَ الَّذِي عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ.
یعنی اگر مدیون سفیه یا ضعیف یا توانائی بر نوشتن نداشته باشد باید ولی او بدرستی بنویسد.
2) سفیه در امور دینی که سعادت را از شقاوت و راه نجات را از راه هلاکت تشخیص نمیدهد و آیه مبارکه أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ )
نیز باین نوع سفاهت اشاره میکند لذا همه کفّار و فساق و کسانیکه از طریق حق منحرفند داخل در این سفاهت میباشند.
و اما اینکه دورویان و اهل نفاق مؤمنین را سفیه مینامند بخاطر این است که هر کس بنظر سطحی برفتار و کردار طرف مخالف خود
نگاه کند رفتار او را سفیهانه و طرز کار خویش را عاقلانه بحساب خواهد آورد چنانکه نهج البلاغه نیز در خطبه همام باین موضوع
اشاره کرده و میفرماید:
.« و یقولون قد خولطوا و قد خالطهم امر عظیم »
یعنی میگویند اهل تقوي عقلشان مختل شده و حال آنکه امر بزرگی آنان را مضطرب نموده است و چون منافقین خیال میکردند
راهی را که در پیش گرفتهاند عاقلانه است لذا اهل ایمان را که بر خلاف راه آنان میرفتند و بلکه آنها را تخطئه میکردند سفهاء
مینامیدند و این گفتار از آنها در سرّ و نهان بوده و با شیاطین و همجنسان خویش و یا در بعضی از مواقع به برخی از مؤمنین نیز
میگفتند زیرا آشکار گفتن این سخن بانفاق آنها منافات دارد. ص: 269
قوله تعالی اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ.
آیا خدا کسی را استهزاء میکند؟! در صورتی که قرآن مجید انبیاء را از استهزاء و مسخره کردن مردم تبرئه میکند زیرا این عمل
عمل جاهلانه است.
وقتی که حضرت موسی دستور ذبح گاوي را بپیروان خود داد آنها این دستور را مسخره پنداشتند حضرت موسی علیه السّلام سخت
تحاشی نموده و فرمودند که او هرگز کسی را استهزاء نمیکند زیرا این عمل عمل جاهلان است چنانکه در آیه 67 سوره بقره
میفرماید:
أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ.
پس استهزاء که ناشی از جهالت و نادانی است هرگز از خداوند سبحان سر نمیزند پس چگونه آیه مزبور میفرماید:
خدا نیز آنان را مسخره میکند؟
مفسرین در جواب این سؤال مطالبی را بیان فرمودهاند که ببعضی از آنها بنحو اختصار اشاره میشود.
1) برخی از مفسرین نوشتهاند که معناي استهزاء خدا سزا دادن حق تعالی باستهزاء آنان میباشد زیرا در میان اعراب مرسوم است که )
سزاي عمل را بنام عمل نام میبرند چنانکه در قرآن میفرماید جزاي سیئۀ سیئه است با اینکه جزاي سیئۀ و سزاي عمل زشت عدل
است اما از این عدل تعبیر به سیئه شده زیرا عمل را بنام آن میخواند پس در آیه مورد بحث یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ بمعنی یجازیهم و یعاقبهم
میباشد و تعبیر بلفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ و مشاکله جزاء با عمل است مانند وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ یعنی
صفحه 127 از 235
یجازیهم علی مکرهم. ص: 270
2) بنظر بعضی از علماء مراد استهزاء مؤمنین و ملائکه است از منافقین در روز قیامت چنانکه در آیه 34 سوره مطفّفین میفرماید: )
فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْ حَکُونَ: چنانکه مجمع البیان از ابن عباس روایت میکند وقتی مؤمنین داخل بهشت و کافرین داخل
جهنم شدند دري از بهشت بروي کفار باز میشود و از آتش شتابان بسوي آن میروند وقتی رسیدند درب بروي آنان بسته میشود و از
جاي دیگر دري از بهشت باز میشود باز بسرعت بطرف آن میروند و وقتی رسیدند مجددا درب، بسته میشود سپس مؤمنان بر آنان
میخندند.
3) بعضی از مفسرین نوشتهاند: )
مراد از استهزاء خداوند مکافات و پاداش اعمال منافقین در دنیا است یعنی همینطور که منافقین مؤمنان را استهزاء میکنند خداوند
آنها را باستهزاء و سخریه دیگران گرفتار میکند مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامنگیر ظالم میشود و اما نسبتش بخدا بخاطر این
است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست.
4) بعقیده بعضی از مفسرین معنی استهزاء در آیه مزبور این است که خداوند آنها را در دنیا مهلت میدهد تا در معصیت و طغیان )
ازدیاد کنند و آنها گمان میکنند که خدا خیر آنان را خواسته سپس بعذاب سخت گرفتارشان میکند و جمله یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ نیز
در بیان و تفسیر این مطلب است و در حقیقت مراد از استهزاء در آیه مبارکه استدراج است.
5) مراد از استهزاء خداوند متعال همان حقارت و خاري پیش خدا است که مترتب بر استهزاء آنان میباشد و مجازا لازم استهزاء را )
استهزاء نامیدهاند. ص: 271
قوله تعالی أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالْهُدي
اگر کسی بگوید خریدار باید واجد و مالک بهاء باشد تا آن را بدهد و جنس را بگیرد در صورتی که منافقین هرگز مهتدي نبودند
تا آن را بدهند و ضلالت بخرند.
مفسرین در پاسخ این سؤال جوابهاي دادهاند که ما بعضی از آنها را بطور اختصار بیان میکنیم.
1) هدایت عبارت از ارائه طریق است نه ایصال بمطلوب و ایصال بمطلوب ثمره و نتیجه هدایت است و اگر در جائی بر ایصال )
بمطلوب اطلاق گردیده از باب اطلاق سبب بر مسبّب میباشد و خداوند متعال اسباب هدایت را چه اسباب تکوینی و چه اسباب
تشریعی براي همه افراد بشر مهیّا فرموده است ولی منافقان بر تمام این اسباب و وسائل هدایت پشت پا زده و نفاق را اختیار نمودند.
لذا صادق است در حق آنها گفته شود ضلالت را بهدایت خریدند.
یا بقول بعضی (هدي) چیزي جز قرآن کریم نیست چنانکه در آیه 2 سوره بقره میفرماید:
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ.
پس ثمن قرآن کریم است که در اختیار همه مردم بوده و بایستی از آن بهرهبرداري میکردند ولی منافقین قرآن را ثمن و ارزش
متاعی ناچیز و پست قرار داده و ضلالت را عوض گرفتند و آنقدر پست و بیمقدار بودند که کتاب نورانی را بهاي ظلمتها و
گمراهیها دادند.
مرحوم شیخ الطایفه اشتراء را بمعنی اخذ گرفته و میگوید معنی آن این است: که ضلالت را گرفتند و هدایت را رها کردند. أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 272
ولی قتاده اشتراء را بمعنی اختیار معنی کرده و گفته است که معنی آیه چنین است:
منافقین بین راهیابی و گمراهی دومی را انتخاب نمودند.
قوله تعالی مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي.
صفحه 128 از 235
چرا در این آیه مبارکه اعمال منافقین و دورویان بعمل یک شخص تشبیه گردیده است صاحب تبیان در پاسخ این سؤال نوشته:
مرسوم عربها این است که اگر بافعال انسانها مثل زده شود آن را بفعل یک نفر مثل میزنند و مطابقت جمع با جمع رعایت نمیگردد
چنانکه در آیه 19 سوره احزاب میفرماید:
تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِي یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ.
که در این آیه سخن در اطراف دورویانی است که حاضر بکارزار نمیباشند و حرکات چشمان آنان تشبیه بچشم محتضر در حالت
مرگ گردیده است.
ولی اگر انسانی را بچیزي تشبیه کنند مطابقت رعایت میگردد چنانکه در آیه 4 سوره منافقین میفرماید:
کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ.
در این آیه چون شخصیت منافقین نه افعال آنان مورد تمثل قرار گرفته لذا مطابقت جمع با جمع رعایت گردیده است.
لیکن مرحوم اشراقی در سخن حق مینویسد:
وحدت یا تعدد هر فعل و عملی بر اساس وحدت و تعدد غرض مبتنی میباشد اگر غرض از کارهائی یک مقصد باشد یک عمل
انجام میگیرد اگر چه فاعل آن ص: 273
متعدد باشد و اگر بر فعلی اغراضی مترتب گردد اعمالی انجام گرفته است در آیه مورد بحث نیز چون غرض همه منافقین یکی بوده
و میخواستند بین مسلمانها تفرقه بیندازند لذا فعل دستجمعی آنها بفعل آدمی تشبیه گردیده که اقدام بروشن کردن آتش میکند تا
اطراف خویش را بهبیند بنابراین افعال متعدد تشبیه بفعل واحد نشده بلکه عمل واحدي بوده که افراد متعددي آن را انجام دادهاند و
مانند کارگرانی بودهاند که سنگی را از مکانی بمکان دیگر انتقال داده باشند و اما گفته صاحب تبیان در باره رسم اعراب که افعال
متعدد را بفعل واحد تمثیل میزنند میپذیریم لیکن آیه مزبور از آنگونه موارد نمیباشد و در آیه مورد استشهاد نیز میتوان گفت علّت
تشبه چشمان هراسناك منافقین در صحنه کارزار بچشم محتضر در یکنواختی حالت ترسناکی است که در آنها موجود بوده است.
و همچنین برخی از نویسندگان ایراد کردهاند که چرا کلمات بنورهم و ترکهم و لا یبصرون بصورت مفرد مذکر نیامده.
بعضی از مفسرین جواب دادهاند که الذي در این آیه براي جنس و یا بمعنی الذین است و بآیه 70 سوره توبه نیز استشهاد نمودهاند
که میفرماید:
وَ خُضْ تُمْ کَالَّذِي خاضُوا: لیکن برخی از مفسرین این جواب را ناتمام دانسته و گفتهاند خداوند میخواهد در این آیه مبارکه هم حال
منافقین را بیان نماید و هم حال مستوقد نار را و اگر بطور جداگانه بیان میشد تکرار کلام و طول آن لازم میآمد و این امر با
فصاحت کلام منافی بود لذا در یک عبارت حال هر دو طرف مثل و ممثل را بیان فرموده که داراي کمال فصاحت است و تقدیر
کلام چنین است.
ذهب اللّه بنور المستوقد و کذا المنافقین و ترکهم فی ظلمات ص: 274 »
.« لا یبصرون
و امّا در وجوه تشبیه مثل با ممثّل صاحب اطیب البیان سه وجه بیان فرمودهاند:
1) چنانکه شخص مستوقد نار منافع موقّتی از اضائه آن دارد و بمحض تمام شدن روشنی گرفتار ظلمت و تاریکی میگردد شخص )
منافق هم با اظهار اسلام از منافع ظاهري اسلام برخوردار میشود ولی بمحض ظهور نفاقش در ظلمت کفر گرفتار گشته و با عذاب
همیشگی و عقوبات اخروي معذّب میگردد.
2) براي اشخاص منافق همه اسباب هدایت فراهم بوده و گویا انوار ایمان و اسلام اطرافش را احاطه کرده است اما بواسطه خبث )
طینت و نفاق در ظلمت بیدینی غوطهور شده و نمیتواند از نور ایمان بهرهمند گردد.
صفحه 129 از 235
3) منافق در زمان بلوغ و رشد قواي ظاهري و ادراکاتش در کمال شدت و قوت بوده و میتوانست کمالات انسانی را کسب نماید )
ولی همینکه به پیري رسید قواي وي کاسته شده و در موقع مرگ بکلّی خاموش میگردد و شخص منافق در ظلمت بیدینی و کفر
فرو میرود چنانکه مستوقد نار هم پس از خاموشی آن در تاریکی میماند:
قوله تعالی صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ.
ظاهرا مراد از کري و کوري و گنگی در این آیه شریفه فقدان ادراکات معنوي است زیرا چشم دل اگر باز شود موقعیت آن را دارد
که آثار حق و نشانههاي قدرت حق را مشاهده کند و اگر گوش دل باز شود تسبیح و تمجید تمام موجودات أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 275
نسبت بخالقشان میشود زیرا خداوند متعال در آیه 46 سوره بنی اسرائیل میفرماید:
إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ.
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
و اگر زبان دل باز شود آنچه را که بچشم و گوش جان شنیده بوسیله زبان سر ارائه نموده و اظهار میکند اینک خداوند برسول خود
خبر میدهد که اینها بکلّی قواي باطنی انسانیه خود را از دست دادهاند و دیگر چشم و گوش و زبان آنها کار نمیکند حتی در قیامت
نیز همینطور وارد محشر میشوند چنانکه در آیه 74 سوره بنی اسرائیل میفرماید:
وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا.
و شاید مقصود از کوري در این آیه مبارکه هم کوري دل و هم کوري چشم سر باشد بدینمعنی کسانیکه در دنیا چشم دلشان کور
شده در قیامت چشم دل و چشم سر آنها هر دو کور خواهد بود لذا میفرماید:
وَ أَضَلُّ سَبِیلًا: و در اینکه اول کري دوم گنگی و سوم کوري را ذکر فرموده متضمن اسراري است که شاید یکی از آنها این باشد
که چون انسان بایستی در دو قوس نزول و صعود سیر خود را بانتهاء برساند لذا پس از آنکه در قوس نزول قدم باین عالم نهاد اولین
وسیله صعودي وي بمرکز خود از راه گوش است که اول باید کلماتی را از راه گوش ظاهر که شبکه و روزنه گوش دل است به
وي تلقین نمود تا از ص: 276
گوش سر بگوش قلب برسد و قلب آن را تصدیق نماید سپس زبان دل گویا گشته و زبان سر که ترجمان دل است آنچه را که در
باطن خود مخفی داشته اظهار نماید پس از آنکه بدل و زبان اولیاء حق را تصدیق نمود و بمقررات و دستورات الهی که براي
تکمیل نفس آدمی است عمل نمود آنوقت موفقیت پیدا میکند که بچشم دل از روزنه چشم سر بموجودات و اسماء حسناي الهی را
مشاهده نماید و از همین راه ترقیات خود را در قوس صعود بجاي برساند تا بمرکز وجود خود بر گردد لیکن کسانیکه حاضر نیستند
کلمات حقّانی بشنوند و تمام عمر خویش را در لهو و لعب و امور طبیعی میگذرانند استعداد باطنی این اشخاص که در کمون وجود
آنها مرکوز است میمیرد و هرگز از قوه بفعل در نمیآید آنوقت است که دیگر تعلیم و تعلّم و ارشاد و تبلیغ در آنها اثر نمیکند
بلکه ممکن است بعکس نتیجه دهد و عوض آنکه صعود نماید در طریق سقوط پیش میرود.
قوله تعالی أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ.
برخی از مفسرین گفتهاند:
منظور از صیب در این آیه شریفه وجود مقدس پیغمبر اکرم میباشد که از آسمان عظمت حق نازل گردیده و نور عظمت وي بر همه
مکلفین از جن و انس تا دامنه قیامت پرتو افکنده است تا نفوس مستعده بواسطه این نور راه سعادت را پیدا کنند و دعوت پیغمبر
اکرم صلّی اللّه علیه و آله مانند صداي رعد بگوش عامه مردم میرسد و برق نور علم و معرفت او صفحه عالم هستی را منور گردانیده
است اما منافقین در اثر خبث باطن نمیتوانند نور حق را مشاهده نموده و دستورات اسلام را بشنوند بلکه در ظلمات جهل و نفاق
صفحه 130 از 235
خود غوطهورند و براي اینکه با همان اخلاق زشت جاهلیت مأنوس باشند انگشت در گوش خود گذاشته تا آیات عذاب الهی را که
ص: 277
نتیجه اعمال آنها است نشنوند غافل از اینکه خداوند متعال بتمام اعمال و رفتار آنها احاطه کامل داشته و قادر است که همه آنان را
بجزاي اعمالشان برساند.
تفسیر مجمع البیان در ذیل این آیه مبارکه از ابن عباس نقل کرده که که وي میگوید:
بارانیکه از آسمان نازل میگردد تشبیه بقرآن است فِیهِ ظُلُماتٌ تشبیه بامتحانات و ابتلاء آتی است که در قرآن ذکر گردیده و رغد
اشاره بزجر است برق اشاره به بیانات قرآن است و صواعق اشاره بمکافات دنیوي و عذاب اخروي است.
ص: 278
روایات .... ص : 278
1) از امام زین العابدین علیه السّلام روایت شده که فرمودند: )
منافق نهی میکند ولی خود نهی نمیپذیرد و بآنچه خود امر میکند انجام نمیدهد و هنگامیکه بنماز میایستد توجهش بغیر خدا
است و وقتی برکوع میرود مانند چهارپایان فرود میرود یعنی چیزي از رکوع درك نمیکند شام میکند و همش خوراك است با
اینکه روزه نبوده است و صبح میکند همش خواب است با اینکه شب بیدار نبوده اگر با تو سخن بگوید دروغ میگوید و اگر باو
امانت بسپاري خیانت میکند و اگر از او غایب شوي غیبت ترا میکند و اگر با او وعده کنی خلف وعده مینماید.
2) از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود رسول خدا فرمودند: )
سه خصلت است که در هر کس باشد منافق است گر چه او روزه بگیرد و نماز بخواند و گمان کند که مسلمان است.
1) اگر امانت باو سپرده شود خیانت میکند و اگر حرف بزند دروغ میگوید و هر گاه وعده کند وفا نمیکند. )
3) تفسیر امام در ذیل آیه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ از امام موسی بن جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: )
روز غدیر خم رسول اکرم بدستور خدا امیر المؤمنین علی علیه السّلام را بخلافت نصب نموده و بعمر فرمود بعلی بیعت کن ابو بکر
و عمر و هفت نفر دیگر از منافقین و رؤساي مهاجر و انصار بآن حضرت بیعت نمودند عمر گفت یا علی خلافت و ولایت أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 279
بر تو مبارك باد صبح کردم در حالیکه میبینم مولاي من و مولاي همه مؤمنین میباشی و پیغمبر اکرم این بیعت را بر آنها محکم
گردانید سپس آنها مخفیانه با رفقاي خود قرار گذاشتند که پس از رحلت پیغمبر نگذارند علی علیه السّلام بمنصب خلافت باقی
بماند امّا وقتی بحضور پیغمبر میآمدند میگفتند یا رسول اللّه محبوبترین و نزدیکترین اشخاص نزد خدا را بر ما ولایت و خلافت
بخشیدي زیرا علی براي دفع ستمکاران و همچنین از لحاظ سیاست و دین از ما کافیتر بوده و شایسته مقام خلافت میباشد ولی
خداوند میدانست که آنها آنچه در دل دارند غیر از آن است که بر زبان میآورند و در دشمنی خود با علی باقی هستند لیکن
خداوند به پیغمبر عقاید باطنی آنها را خبر داد و فرمود اي محمّد صلّی اللّه علیه و آله برخی از مردم بخلافت علی اعتراف میکنند اما
آنان دروغ میگویند و بر هلاك شما و هلاك علی با هم متّحد شدهاند و اشخاص متمرّد و طغیانگري هستند که فساد زیادي خواهند
کرد سپس فرمود وقتی خداوند از نفاق و توطئه منافقین پیغمبر اکرم را مطلع ساخت آنها بحضور پیامبر اکرم شرفیاب شده و قسم
دروغ خوردند پیغمبر آنها را ملامت و سرزنش کرد ابو بکر گفت اي رسول خدا بخدا قسم هیچ چیز در نظرم لذتبخشتر و خوبتر
از بیعت نمودن بعلی نبوده و امیدوارم در اثر این بیعت خداوند درهاي بهشت را برویم باز کرده و مرا از ساکنین بهشت گرداند.
عمر گفت فدایت شوم من عملی که شایسته بهشت رفتن باشد ندارم جز همین بیعت با علی بخدا قسم هرگز خوش ندارم که این
صفحه 131 از 235
بیعت را نقض نمایم اگر چه باندازه ما بین آسمان و زمین جواهراتی بمن بدهند.
عثمان گفت یا رسول اللّه من از این بیعت بحدّي مسرورم که قابل تصوّر ص: 280
نیست و یقین دارم اگر باندازه گناه جن و انس گناه داشته باشم خدا بسبب این بیعت همه آنها را بخشیده است و رفقاي دیگرشان
نیز از این سخنان گفتند و براي تأکید گفتارشان قسم خوردند لذا خداوند آیه مبارکه یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا را نازل فرمودند.
4) ابن بابویه در کتاب توحید بسند خود از سعد بن صدقۀ بن زیاد نقل کرده که از امام جعفر صادق علیه السّلام سؤال کردم در )
روز قیامت وسیله نجات از آتش جهنم چیست؟
حضرت فرمودند خدعه نکردن با خدا زیرا هر کس با خدا خدعه کند خدا نیز با او خدعه نموده و ایمان را از دل او بیرون میآورد
و چنین کسی در حقیقت با نفس خود خدعه کرده است سپس عرض کردم غرض از خدعه کردن با خدا چیست؟ فرمود در ظاهر
اوامر و دستورات الهی را قبول میکند ولی در باطن معتقد نمیباشد و ایمان نمیآورد و یا آنکه بظاهر دستورات را اجراء میکند و
لکن نظرش غیر خدا میباشد سپس فرمودند از ریا بپرهیزید که این عمل شریک قرار دادن بخدا است و شخص ریاکار در روز قیامت
با چهار نام خوانده میشود، اي کافر، اي فاجر، اي حیلهگر، اي زیانکار اعمال و عبادتت از بین رفت پاداش خودت را از کسی بگیر
که برایش عبادت نمودي.
5) از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که فرمودند: )
بد بندهاي است بندهاي که داراي دو رو و دو زبان باشد که در حضور برادرش او را تعریف میکند و در غیابش گوشت او را
میخورد یعنی غیبتش را میکند اگر چیزي باو عطا گردد حسد میبرد و اگر بمعصیتی گرفتار گردد او را رها میکند. أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 1، ص: 281
6) از امام موسی بن جعفر علیه السّلام روایت شده که آنحضرت فرمودند: )
هر وقت بمنافقین گفته میشد شما نیز مانند سلمان و ابی ذر و مقداد و عمّار که در نصب خلافت علی علیه السّلام و اطاعت
دستورات الهی و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ایمان آوردهاند ایمان بیاورید بهم مسلکان خود میگفتند آیا ما هم مانند سلمان و
مقداد و ابی ذر و عمّار که از سفیهان و بیخردان هستند ایمان بیاوریم زیرا آنها از دریچه چشم دل تسلیم شدن مؤمنین را باوامر خدا
و رسول مشاهده نمیکردند و بولایت امیر المؤمنین و دوستی ذرّیّه آنحضرت تن در نداده بودند و بلکه آن حضرت را ترك نموده و
محبّت یهود و نصاري را در دل خویش جا داده بودند که دشمن خدا و رسولش بودند و در ظاهر از آنها تبرّي میجستند امّا در
باطن بآنها پیوسته بودند.
7) تفسیر برهان از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: )
این آیات در باره اولی و دومی و سومی نازل گشته که در ظاهر اظهار ایمان میکرده و بولایت امیر المؤمنین علی علیه السّلام تسلیم
بودند ولی چون در خلوت بدشمنان آنحضرت میرسیدند میگفتند ما با شما هم مسلک و همراه هستیم و علی بن أبی طالب را
استهزاء میکنیم لذا خداوند متعال فرمودند ما سزا و کیفر استهزاء منافقین را در عالم آخرت خواهیم داد.
8) ابن بابویه در کتاب توحید از علی بن حسن بن فضال روایت کرده که وي گفته از امام رضا علیه السّلام از تفسیر اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ )
بِهِمْ سؤال کردم آنحضرت فرمودند: خداوند بآنان استهزاء نمیکند بلکه در مقابل استهزاء آنان کیفر و مجازات میکند لذا مراد از
استهزاء خداوند مجازات نمودن منافقین است.
9) از امام موسی بن جعفر علیه السّلام روایت شده که آن حضرت فرمودند: ص: 282 )
تجارت منافقین از براي آنها سودمند نمیباشد زیرا به بهاي بهشتی که براي ایشان آماده بود انواع عذاب را خریداري نمودند و هرگز
بسوي حق و صواب راه پیدا نمیکنند.
صفحه 132 از 235
10 ) در کافی بسند خود روایت نموده که از امام محمّد باقر علیه السّلام از تفسیر آیه کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً سؤال شد فرمودند )
زمین بروشنائی نور محمّد صلّی اللّه علیه و آله روشن میشود همانطور که از نور آفتاب روشن میشود و بنور علی علیه السّلام روشن
میشود چنانکه از نور ماه روشن میگردد و خداوند در آیه 5 سوره یونس محمّد صلّی اللّه علیه و آله را بآفتاب و علی علیه السّلام را
بماه تشبیه نموده و میفرماید:
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً.
یعنی اوست خدائی که محمّد را درخشان و علی را تابان فرموده است.
11 ) ابن بابویه بسند خود از حضرت عبد العظیم و او از ابراهیم بن ابی محمود روایت کرده که گفت از امام رضا علیه السّلام تفسیر )
آیه وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِ رُونَ سؤال کردم فرمودند لفظ ترك بخدا نسبت داده نمیشود و نگویند که خدا منافقین را بحال خود
واگذار نموده و تکلیفی بآنان نفرموده بلکه مراد از ترك این است که چون خداوند میدانست منافقین از کفر و عناد خود
برنمیگردند لذا لطف و کمک خود را از آنها دریغ فرموده و آنان را به حال خویش واگذاشت.
12 ) امام موسی بن جعفر علیه السّلام در تفسیر آیه أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فرمودند: )
خداوند براي منافقین مثل دیگري زده و فرمود منافقین مانند کسانی هستند که گرفتار بباران و رعد و برق شده باشند و بترسند که
برق چشمانشان ص: 283
را بزند و آنها را کور گرداند منافقین نیز اي رسول گرامی میترسند که تو یا اصحابت بر نفاق و کفر آنان مطلع گشته و بسبب این
اطلاع قتل و ذلّت و خواري آنها بر تو لازم و واجب گردد لذا وقتی شما بر کسانی که بیعت علی علیه السّلام را میشکنند لعنت
میکنید انگشتان خویش را بر گوش خود میگذارند تا لعن را نشنوند و در این مواقع از شدت ترس و نگرانی رنگ چهره آنها تغییر
نموده و مؤمنین بر نفاق باطنی ایشان آگاه میشوند و ایمن نیستند از قتل و هلاك خودشان که مبادا خداوند تو را بکشتن آنها امر
فرماید و البته اگر خدا بخواهد اسرار درونی آنان را فاش میگرداند و شما را مأمور قتل منافقین میکند و آنها نمیتوانند تلألؤ نور شما
و علی را مشاهده نمایند چنانکه مردم قادر بر مشاهده نور برق و آفتاب نیستند توانائی آن را ندارند که معجزات و خارق عاداتی که
بدست امیر- المؤمنین علیه السّلام جاري شده بهبینند و نزدیک است عقلشان زائل گردد و اگر اعمالی هم، سابق بر این، از دست
منافقین سر زده بر اثر انکار فضائل علی علیه السّلام باطل میشود زیرا هر کس انکار حقی را کند که موجب انکار همه حقوق
گردد بکسی میماند که در اثر نظر کردن بجرم آفتاب بینائی از چشمانش سلب گردد،
ص: 284
تجزیه و ترکیب .... ص : 284
قوله تعالی وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ ...
من- حرف تبعیض الناس اسم جمع و الف لامش براي جنس و خبر است مقدم و اصل الناس بدلیل انسان- انس- اناسی اناس بضمّ
همزه بوده و الف و لام بجاي همزه آمده است و کلمه ناس از لفظ خود مفرد ندارد و مفرد مذکر آن انسان و مفرد مؤنث آن انسانه
میباشد.
و بنظر بعضی ناس از مادّه نوس گرفته شده و تصغیرش نویس میباشد و عدهاي از اهل لغت نیز معتقدند که ناس و انسان از نسیان
گرفته شده بقرینه آیه 115 سوره طه که میفرماید:
فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً- من یقول موصول و صله آمَنَّا بِاللَّهِ جمله مفعول و مصدرش ایمان که از مادّه امن گرفته شده است وَ بِالْیَوْمِ
الْآخِرِ جمله معطوف الیوم ظرف و مجرور الاخر بصورت فاعل صفت است براي الیوم وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ جمله سالبه و مؤکّد با ضمیر
صفحه 133 از 235
فصل و نفی میباشد.
قوله تعالی یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ...
یخادعون فعل مضارع از باب مفاعله است و مصدر آن مخادعه و مجردش خدعۀ میباشد.
وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ جمله سالبه و حال الا حرف استثناء انفسهم ص: 285
مستثنی و ضمیر مضاف الیه راجع به فاعل جمله میباشد وَ ما یَشْعُرُونَ جمله سالبه و حال.
قوله تعالی فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً ....
فی قلوبهم خبر است مقدم و مرض اسم مصدر و مفرد و منکّر مبتداء است مؤخّر.
فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً این جمله تفریع و بیان نتیجه ناپسند اعمال خدعه و نیرنگ است یا بقولی جمله انشائیه و مبنی بر نفرین است وَ لَهُمْ
عَذابٌ أَلِیمٌ لام در لهم براي اختصاص و ضمیر مجرور راجع به منافقان و خبر است مقدم عذاب اسم مصدر مبتداء است مؤخّر الیم
صفت مشبّهه از ماضی الم به معناي مولم و باصطلاح فعیل به معنی مفعل است مانند نذیر به معنی منذر و بدیع به معنی مبدع بِما
کانُوا یَکْذِبُونَ باء در بما باء سببیّت است ما موصول کانوا فعل ناقص صله یکذبون فعل مضارع و مشعر به مداومت گفتار نفاقآمیز
است.
قوله تعالی وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ ...
اذا ظرف زمان و داراي معناي شرط است و معناي ماضی را به مستقبل تبدیل میکند قیل لهم بهیئت مجهول مبنی بر نصح و ارشاد
است لا تفسدوا نهی ارشادي است و مصدر آن افساد است فی الارض متعلّق بجمله متصله و مراد جامعه ایمان است.
قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْ لِحُونَ جمله جواب است براي اذا انّما حرف حصر و نحن ضمیر فصل مصلحون جمع مصلح و نشاندهنده این
است که منافقین در اثر بیماري و عناد قلبی رفتار خویش را اصلاح میپندارند- أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 286
الا حرف تنبیه و مرکّب از همزه استفهام انکاري و لا نافیه است و تکرار ضمیر فصل و ذکر کلمه مفسدون مبنی بر تکذیب دعوي
آنان میباشد وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ جمله استدراك و نافیه میباشد.
قوله تعالی وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ ...
اذا ظرف زمان و شرطیه آمنوا امر ارشادي مبنی بر ارشاد منافقان به اطاعت پروردگار و تصدیق رسالت رسول اکرم است کَما آمَنَ
النَّاسُ. کاف در کما براي تشبیه و ماء آن مصدریه است یعنی ایمان بیاورید مانند ایمان مردم و الف و لام در الناس براي عهد است
و ناس اسم جمع و کنایه از بزرگان و سابقین از مؤمنان است.
قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ جمله جواب اذا و همزه أ نؤمن براي استفهام انکاري است- الف و لام در السفهاء الف و لام عهد و
اشاره بکلمه الناس که از بزرگان اهل ایمان تعبیر بسفهاء نمودهاند- سفهاء جمع سفیه و مصدر آن سفاهت است.
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ- ألا حرف تنبیه و تکرار ضمیر فصل و ذکر کلمه السفهاء مبنی بر تکذیب گفتار منافقان است- وَ لکِنْ لا
یَعْلَمُونَ جمله استدراك و نافیه است که از عقیده سست منافقین تعبیر بجهل فرموده است.
قوله تعالی وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا.
اذا اسم و ظرف زمان و شرط لقوا جمع مذکر از فعل ماضی و مصدرش لقاء است- قالُوا آمَنَّا جمله جواب اذا است و ذکر آمنا
بصورت فعل ماضی گواه بر حدوث پرستش پروردگار است- وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ- اذا شرط و خلوا أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 287
جمع مذکر از فعل ماضی و مصدرش خلوت است و چون با حرف الی متعدي گشته نشانگر آن است که برخورد بطور دوستانه و
صفحه 134 از 235
خصوصی با همکیش بوده است.
شیاطین جمع شیطان صفت و اسم مصدر آن شیطنت میباشد و از ماده شطن یا از شاط گرفته شده است و اضافه آن بضمیر کنایه از
این است که با مشرکان در حیله و نیرنگ هم عقیده هستند- قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ جمله جواب شرط و پاسخ به مشرکان و همکیشان است
إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ- انّما کلمه حصر و ضمیر فصل نحن مبتداء مستهزؤون بصورت فاعل و جمع مذکر خبر است براي مبتداء-
مصدرش استهزاء و از مادّه هزء بهمزه و یا هزو با واو است.
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ- اللّه مبتداء یستهزئ بصورت فعل مضارع خبر بهم جار و مجرور و متعلق است به یستهزئ- وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ
یَعْمَهُونَ واو عاطفه و جمله معطوف و تفسیر جمله متصله است و یمد فعل مضارع مفرد مذکّر خبر است- فی حرف جرّ طغیان اسم
مصدر مجرور و متعلّق است بجمله متصله یعمهون بصورت جمع مذکر و حال است از ضمیر مفعول.
أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالْهُدي اولئک- اسم اشاره مبتداء الَّذِینَ اشْتَرَوُا- موصول و صله آن خبر است براي مبتداء الضلالۀ اسم
مصدر مفعول جمله بالهدي باء حرف بدل الهدي اسم مصدر و مجرور فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ جمله تفریع و نافیه وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ
جمله سالبه و ناقصه مهتدین بصورت فاعل و جمع و منصوب و مصدرش اهتداء است.
قوله تعالی مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً ...
استوقد فعل ماضی و صله و مصدر آن استیقاد است نارا مفعول و نکره ص: 288
فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ- لمّا حرف زمانیّه و شرط اضاءت فعل ماضی متعدّي و ضمیر تأنیث راجع به نار است و
مصدرش اضائه میباشد ما حَوْلَهُ ظرف و منصوب ما موصول و حول صفت مشبهه- ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ جمله جواب لما باء حرف
تعدیه، نورهم مفعول جمله و ضمیر مضاف الیه راجع به منافقین (الذي) است وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ تفسیر جمله متّصله و معطوف به
آن است فی ظلمات جار و مجرور متعلّق بجمله متّصله لا یُبْصِرُونَ جمله نافیه و حال بصورت فعل مضارع جمع از باب افعال.
قوله تعالی صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ هر سه بضمّ اول و سکون وسط جمع و صفت مشبهه است و مفردشان اصم و ابکم و اعمی میباشد و هر
سه خبر است براي مبتداي محذوف که هؤلاء باشد فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ فاء براي تفریع هم ضمیر منفصل مبتداء لا یرجعون جمله نافیه
خبر است.
قوله تعالی أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ.
او حرف تردید یعنی تشبیه بهر یک متناسب میباشد کاف براي تشبیه صیب صفت مشبهه و مفرد مذکر و نکره از ماده صاب یصوب
بمعنی حادثه ناگهانی و در اصل صیوب بسکون یاء و فتح واو بوده که واو بیاء قلب و یاء در یاء ادغام شده است من السماء جار و
مجرور متعلّق بآن و السماء صفت مشبهه از مادّه سمو بمعنی رفعت و بلندي است فِیهِ ظُلُماتٌ بیان و تفسیر صیّب است و مفردش
ظلمت میباشد و رعد و برق معطوف و تفسیر صیّب است و هر دو اسم مصدر میباشد یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ جمله فعلیه و
صفت یا حال براي صیب است اصابعهم مفعول و مضاف فی آذانهم جار و مجرور متعلق بجمله من الصواعق أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 289
جار و مجرور و متعلق بجمله حذر الموت- حذر اسم مصدر و منصوب و مفعول لاجله به معنی فرار از خطر است الموت اسم مصدر
و مضاف الیه وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ جمله با تأکیدي که دارد مشعر بر این است که پروردگار بر همه شئون آنان احاطه کامل دارد.
قوله تعالی یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ- یکاد فعل مضارع از افعال مقاربۀ است برق اسم آن یخطف فعل و فاعل، جمله خبر است
براي یکاد ابصار جمع بصر و باصره مفعول است براي جمله یخطف.
کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ- کلّ براي شمول و ما زانیّه أضاء فعل ماضی و لازم و ضمیرش به کلمه برق برمیگردد لهم لام براي تعدیه
و ضمیر مجرور راجح به صیّب میباشد.
صفحه 135 از 235
مشوا جمع مذکّر فعل ماضی و جواب است براي کلّما و مصدرش مشی میباشد.
وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا- اذا اسم زمان و شرط است اظلم فعل ماضی و علی حرف تعدیه قاموا جمله فعلیه و جواب.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَ مْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ جمله شرطیه و مفعول جمله شاء بطور لزوم حذف گردیده که مانند ان یذهب باشد لذهب
جواب شرط است بسمعهم باء حرف تعدیه و مفعول و ابصارهم معطوف است بآن- إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ- جمله با تأکیداتی
که دارد بیان توانائی آفریدگار نسبت به تهدید منافقان و احاطه بکیفر آنان است علی حرف جرّ براي استعلاء و استیلا میباشد کل
اسم براي شمول مدخول آن و شیء صفت مشبهه بمعنی مفعول قدیر از صفات حسنی و مصدر آن قدرت است.
ص: